صفحه ۱۷۸

یک وقت در زمان شاه می‎رفتیم برویم اصفهان در بین راه در ماشین دیدم کسی که قیافه مخصوصی به خودش گرفته بنا کرد به آخوندها و به آقای بروجردی بدگفتن، که این پولها را برداشته اینجا مسجد می‎سازد، می‎خواست به جای این مسجد مثلا یک کارخانه ای تاسیس کند که تولیدات کشور بالا رود! مردم هم به حرفهای او گوش می‎دادند، من گفتم: جنابعالی مثل اینکه در این کشور نیستی ؟ همه مسجد اعظم را که بگذاریم کنار، همین مستراحهای مسجد اعظم چقدر مشکل مردم را حل می‎کند، همین مستراحهای مسجد اعظم از آن مجلس سنای شما در تهران که این همه پول خرجش کرده اید که شصت آدم خائن بروند آنجا بنشینند و کشور را بفروشند و خارجیها را بر کشور مسلط کنند بسیار با ارزشتر است، مردم با تعجب نگاه می‎کردند که این بچه طلبه چه می‎گوید، یک کسی آمد گفت این آقا سرهنگ است که لباس شخصی پوشیده، گفتم هر کس می‎خواهد باشد، تازه بهتر.

بالاخره این مسجد برای نماز خواندن، برای درس گفتن، برای برگزاری مجالس و عبادت زوار در کنار حرم مطهر حضرت معصومه (س) بخصوص در آن زمان خیلی لازم بود و خدمت بزرگی محسوب می‎شد.

مبارزه جدی آیت الله بروجردی با مسلک ساختگی بهائیت

س: در ارتباط با نقش آیت الله بروجردی در مبارزه با مسلک بهائیت و فعالیتهایی که حضرتعالی در این زمینه داشتید اگر خاطره ای دارید بیان فرمایید.

ج: مرحوم آیت الله بروجردی خیلی ضد بهایی بود، مثلا در طرفهای یزد یک بهایی را کشته بودند و بنا بود قاتل را اعدام کنند، آن هم در روز پانزده شعبان، آقای بروجردی در این قضیه خواب نداشت و می‎خواست به هر قیمتی که هست از اعدام او جلوگیری کند، دائما حاجی احمد را به این طرف و آن طرف می‎فرستاد؛ گو یا این شخص پس از قتل فرار کرده بود به عراق و دولت عراق او را گرفته بود و به دولت ایران تحویل داده بود و بالاخره آن شخص ظاهرا اعدام نشد. خلاصه آیت الله بروجردی با بهاییها خیلی بد بود، گو یا یک سال ماه رمضان که آقای فلسفی از رادیو صحبت می‎کرد آقای بروجردی به او گفته بود که علیه بهائیت صحبت کند، آیت الله کاشانی هم با این معنا

ناوبری کتاب