آیت الله منتظری و مسأله افغانستان/ پاسخ به برخی شبهات از: مجتبی لطفی

مجتبی لطفی - آبان 1400

اشاره

پس از پیروزی انقلاب 57، بحث حمایت از نهضتهای رهایی بخش تقریبا به موضوعی اجماعی در میان انقلابیون پیروز تبدیل شده بود که البته ریشه در نگاه ایدئولوژیک به گستره انقلاب و رسالت رهانیدن مللی که آنان تحت ستم می دانستند و فعالیت های برخی از آنان قبل از پیروزی بود. رهبران انقلاب و در رأس آن مرحوم آیت الله خمینی یکی از اهداف را حمایت از این ملت ها می دانستند؛ چنانچه می گوید: «ملت آزاده ایران هم اکنون از ملت های مستضعف جهان در مقابل آنان که منطقشان توپ تانک و سر نیزه است کاملا پشتیبانی می نماید. ما از تمامی نهضتهای آزادی بخش در سراسر جهان که در راه خدا و حق و حقیقت و آزادی مبارزه می کنند پشتیبانی می کنیم... هان ای ملتهای جهان که همه مستضعفید از جای برخیزید و حق خود را بستانید»، (صحیفه امام، ج 12، ص 138)؛ « من بار دیگر از تمام جنبشهای آزادی بخش جهان پشتیبانی می نمایم... امید است دولت اسلامی در مواقع مقتضی به آنان کمک نماید.»، (همان ج 14، ص 77)

از جمله دغدغه های مرحوم آیت الله منتظری نیز از دیر باز حمایت از قشری بود که با ادبیاتی با عنوان «مظلومان و مستضعفان جهان» وارد قاموس انقلاب 57 ـ حتی قبل از پیروزی ـ شده بود و البته افرادی چون آیت الله منتظری به لحاظ شخصیتی و برداشت هایی که از آموزه های دینی داشت مانند برخی از انقلابیون پیروز، به این مهم مانند یک فرد عمل گرا برخورد می کرد و صرف حمایت لفظی و مستشاری را کافی نمی دانست. نمی توان منکر شد که در کیفیت و کمیت این موضوع شهید محمد منتظری اثر داشت. وی که از دیر باز و در خلال مبارزات، و پس از فرار از ایران از طریق مرز پاکستان، با گروههای مختلف معارض در کشورهای منطقه آشنا شده بود، اندوخته ها و تجربیات خوبی بدست آورده بود. محمد منتظری صدور انقلاب و تقویت جنبشها را علاوه بر تعهد و وظیفه شرعی، ضرورتی برای تداوم انقلاب می دانست و می گفت: با درگیر کردن ابرقدرتها و با به خطر افتادن منافع آنان در خاورمیانه، از نابودی انقلاب مأیوس می شوند. (فرزند اسلام و قرآن، دفتر اول، ص 345).

با تشکیل سپاه پاسداران که قبلا از چند سپاه مختلف تشکیل می شد، واحدی به عنوان نهضتهای آزادی بخش وارد چارت تشکیلاتی این نهاد نظامی _ انقلابی شد. سید مهدی هاشمی که مدت 5 سال عضو شورای فرماندهی آن بود و توسط آقای خامنه ای که در برهه ای از زمان نماینده آیت الله خمینی در سپاه بود و وی را به شورای فرماندهی دعوت کرده بود، از مسئولیت امور فرهنگی به مسئول روابط عمومی ارتقا می یابد و پس از ترور محمد منتظری در 7 تیر 1360، مسئولیت واحد نهضتهای رهایی بخش به عهده وی گذاشته می شود. پس از انحلال این واحد در سپاه ـ که خود دلیل مفصلی دارد ـ و تا تعیین تکلیف، سید مهدی هاشمی از سوی آیت الله منتظری قائم مقام وقت، موقتا تا تعیین تکلیف از سوی مجلس، مسئولیت حفظ واحد را به عهده می گیرد مشروط به اینکه در صورت لزوم «هر کاری باید با مراکز و نهادهای ذی ربط» هماهنگی شود. از جمله علل انحلال واحد نهضتهای رهایی بخش در سپاه می تواند اختلافات ایجاد شده میان این بخش از یک نهاد انقلابی با سیاست های دولت و وزارت خارجه دانست. آیت الله منتظری اما، به مرور زمان از دیدگاه اولیه خود در باره کیفیت و کمیت تجربه شده گذشته در باره کنش و اقدام برای حمایت از مستضفعان جهان، فاصله گرفت و معتقد بود نیازی به حضور فیزیکی نیست بلکه با رشد همه جانبه کشور، خوب بخود می توان الگویی برای کشورهای کمتر توسعه یافته باشیم و با عنصر پیشرفت، امر مهمی مانند دفاع از مظلومان عالم را می توان پیش برد. وی در برخی از اظهار نظرات خویش حتی کمک هایی که برخی کشورها می شد را با توجه به نیاز داخلی و فقر اقتصادی مردم، مورد نقد قرار می داد. ( نک: دیدگاهها، ج3، ص 157). در جای دیگر معنای صدور انقلاب که از اول گفته می شد را این گونه توصیف می کند:« صدور انقلاب به معناي تهاجم نظامي به كشورها و كشتن افراد نبود، بلكه مقصود از آن حمايت هاي فرهنگي، سياسي و تبليغاتي از ملت هاي مظلوم و دفاع از آنها براي رسيدن به حقوق اجتماعي و مشروع خودشان بود؛ و چنين حمايتي از مظلومين، علاوه بر اينكه مورد تأييد عقل و همه عقلاي جهان مي‎باشد مطابق روايت منقول از پيامبراسلام (ص) نيز خواهد بود كه فرمودند: "من اصبح لايهتم بامور المسلمين فليس منهم، و من سمع رجلا ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم" (كافي، جلد 2، ص 164) (هركس شب را صبح كند در حالي كه به امور و سرنوشت مسلمانان اهميتي ندهد جزو مسلمانان نيست، و هركس صداي مظلومي را شنيد و به او جوابي نداد - كمكي به او نكرد - مسلمان نيست)، (دیدگاهها، ج1 – 585) و در جای دیگر«عقيده ما اين بود كه ملتي اگر قيام كند و در مقابل استبداد پيروز شود، قاعدتا در كشورهاي ديگر اثر دارد. اگر انقلابي معقول و صحيح باشد و ملت هاي ديگر مشاهده كنند كه ملتي با دست خالي با هماهنگي همه طبقات و با ايمان و اتكال به خدا در مقابل حاكم جور و ستم و استبداد قيام كرده و پيروز شدند، خواهي نخواهي ملت هاي ديگر از آن الگو مي‎گيرند؛ و هيچ گاه هدف صادركردن انقلاب به طور رسمي به ساير كشورها نبود. البته آمريكا و برخي كشورها از الگوپذيري ساير ملت ها هراس داشتند؛ و مي‎توان حمايت آنها از جنگ را هم عاملي تدافعي براي جلوگيري از اين الگوپذيري دانست . در هر صورت ملت ايران هيچ گاه قصد اشغال يا تسخير كشور ديگري را نداشت.» (دیدگاهها، ج2، ص 285) و « و آن چيزي هم كه از اول گفته شد "صدور انقلاب" معناي صدور انقلاب اين نبود كه بروند مثلا عراق يا آذربايجان را تصرف كنند يا دخالت در كشورهاي ديگر بكنند، منظور اين بود چنانچه مردم كشورهاي ديگر مي‎ديدند يك حكومت اسلامي در ايران به وجود آمده و ايده آل است و آزادي به مردم داده و از نظر اقتصادي هم پيشرفت دارد، قهرا آنها هم پيروي مي‎كنند و الگو مي‎شود. صدور انقلاب يعني عملا فرهنگ انقلاب صادر شود نه اين كه بروند و كشورهاي ديگر را اشغال كنند يا در كشورهاي ديگر تصرف نمايند، چنين چيزي منظور نبود. منتها آنهايي كه دشمن انقلاب بودند اين تفسيرها را در خارج كردند كه اينها مي‎خواهند بيايند كشورهاي ديگر را اشغال كنند، و همين سبب شد كه ايران تحريم شد و هشت سال جنگ به ايران تحميل كردند. همان وعده ها كه اول انقلاب داده شد: "آزادي، استقلال و جمهوري اسلامي" چيزهايي بودند كه هر كشور اسلامي به آنها علاقه مند بود، بدون آن كه بخواهند در كشورهاي ديگر دخالت كنند.» (دیدگاهها، ج2، ص 328 )

در کتاب واقعیتها و قضاوتها ص 429 آمده است: «‏ انقلاب اسلامى ايران مدعى رهايى مستضعفين بود و ايران را پايگاه انقلابيون‏ ‏جهان مى‎دانست و طبيعى بود كه وقتى ايران با جنبشهاى آزاديبخش ارتباط برقرار‏ ‏مى‎كرد، دولتهايى كه دشمنانشان (جنبشها و سازمانهاى مخالف ) با ايران رابطه‏ ‏داشتند موضع دشمنى و ستيزه جويى با ايران را در پيش مى‎گرفتند. دولت نيز به‏ ‏عنوان مدير جامعه بايد روابط و معاملات اقتصادى و سياسى با كشورها را برقرار‏ ‏مى‎كرد تا حوائج مردم را تأمين كند، و نيز بايد ديپلماسى خارجى خود را بر‏ ‏اساس روابط با دولتها تنظيم مى‎كرد زيرا رابطه با ملتها جز از طريق دولتها‏ ‏امكان ندارد، مگر اينكه جنبشها را نماينده ملتها بدانيم، اما در هر صورت‏ ‏بدين دليل كه جنبشها و سازمانهاى اپوزيسيون حاكم نيستند حتى اگر مردمى باشند،‏ ‏برقرارى روابط اقتصادى و سياسى و معامله دو طرفه دو كشور را امكان پذير نمى‏ ‏سازد. از ابتداى تشكيل دولت مهندس بازرگان اين تعارض بوجود آمد كه دولت ناگزير‏ ‏از رابطه با دولتها بود ولى ارتباط با جنبشها و شعار صدور انقلاب مزاحم آن‏ ‏بود و در دوره رياست جمهورى بنى صدر نيز يكى از محورهاى ستيز بين بنى صدر‏ ‏و جناح موسوم به خط امام آن بود كه بنى صدر مى‎گفت ما در دنيا منزوى شده ايم‏ ‏و امام خمينى ، متقابلا در پاسخ بنى صدر از اين انزوا دفاع مى‎كرد و آن را‏ ‏راه رشد و پيشرفت مى‎دانست .‏ ‏بنى صدر: " ما با اين جنگ منزوى شده ايم ، من علت بزرگ انزواى خودمان را همين‏ ‏امر مى‎دانم و به گمان من انتقاد قاطع و ايستادن براى از بين بردن اين امر،‏ ‏اساسى ترين راه براى بيرون آمدن از انزواست ".‏ ‏امام خمينى : " گمان مى‎كنند عده اى كه ما منزوى شده ايم به واسطه آمريكا ،‏ ‏خير، آمريكا منزوى شده، الان هم آمده اند هى مى‎گويند ماها در انزوا هستيم،‏ ‏آن وقت كه در انزوا نبوديم چه بوديم؟ ما بايد منزوى شويم تا رشد كنيم."‏ ‏جناح خط امام (كه درآن هنگام هنوز به دو جناح چپ گرا و راستگرا تقسيم نشده‏ ‏بودند و يك جناح را در مقابل جناح ديگرى موسوم به ليبرالها تشكيل مى‎دادند)‏ ‏بنى صدر را نيز مانند دولت مهندس بازرگان متهم به ليبراليسم كرد و سخنان‏ ‏او را زمينه چينى براى برقرارى روابط با دولتها، شيوخ خليج فارس، اروپا و‏ ‏در نهايت آمريكا و پشت كردن به ملتها مى‎خواند. پس از آنكه جناح خط امام حكومت‏ ‏را به دست گرفت و گفته شد كه حاكميت يك دست شده است، مشابه همان اختلافات‏ ‏در ميان آنها پديد آمد و اختلاف در حقيقت بين سيد مهدى هاشمى و وزارت خارجه‏ ‏نبود، بلكه اختلافى بود در ذات انقلاب و فرايند تبديل نهضت به نظام كه از‏ ‏آغاز ميان عنصر دولتى و انقلابى بوده است.»

با این مقدمه مختصر، به موضوع اصلی این نوشتار که واحد نهضتهای سپاه، سید مهدی هاشمی، آیت الله منتظری و افغانستان است؛ می پردازم.

شبهه و راستی آزمایی آن

اخیرا با تصرف کامل افغانستان توسط طالبان مطلبی از سوی «رسانه رسمی بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی

» متتشر شده بود که با عنوان:.«نقش باند سیدمهدی هاشمی و بیت منتظری در آشوب دهه شصت افغانستان» و در تشریح این تیتر آمده است:

«با خودسری‌های جریان سیدمهدی هاشمی در امور خارجی کشور، نهضت مقاومت شیعی در افغانستان دچار اختلاف و جنگ داخلی شد و فعالیت‌هایی هم در عربستان و برخی کشورهای اروپایی صورت گرفت که مغایر با سیاست‌های تعیین شده انقلاب اسلامی در زمینه بین‌الملل بود و هزینه‌های سنگینی به نظام تحمیل کرد؛ به گونه‌ای که آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت در خطبه‌های نماز جمعه تهران، نسبت به این اقدامات موضعی صریح و علنی گرفت:

« برای اشاعه نظرات و ایده‌های سیاسی خودمان از روش‌های گوناگونی که تصور می‌شود، استفاده نمی‌کنیم. نمی‌خواهیم به زور و با ارتباطات مخفی آرمان‌های انقلاب را به ملت‌ها تزریق کنیم». آیت‌الله خامنه‌ای درباره اقدامات سیدمهدی هاشمی در مسئله افغانستان می‌گویند: «ممکن است که ایشان (منتظری) در کار افغانستان رسماً نماینده نداشت اما همین سیدمهدی و این‌ها به پشتوانه ایشان در مسائل افغانستان دخالت می‌کردند. اصلا شکل‌گیری اختلافات در درون شیعه و گروه‌های شیعه از همان زمان است. در افغانستان این‌ها از چند گروه یک گروه تند خشنی تشکیل دادند که حتی گفته می‌شد بعضی‌ها را سر به نیست می‌کنند. بقیه گروه‌ها را به کلی نفی می‌کردند، از صحنه خارج می‌کردند، جلوی کمک به آن‌ها را می‌گرفتند. کارهای عجیبی داشتند.»(روایت رهبری صص١٨٣-١٨٢) پی‌نوشت: طالبان در ذهن جامعه ایرانی نماد تحجر و خشونت است و اقدامات غیرقابل دفاع آن‌ها در دهه‌های گذشته ریشه در تفکرات التقاطی ـ سلفی آن‌ها دارد. سیدمهدی هاشمی، از ارکان بیت منتظری در دهه شصت، را می‌توان نسخه شیعی طالبان دانست. او و همراهانش با انحراف از چارچوب اعتقادی ـ رفتاری تشیع و خارج از مدار سیاست خارجی جمهوری اسلامی به نماد خشونت و تفرقه‌افکنی در افغانستان بدل شدند./ رسانه رسمی بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی»

با تداوم اشغال افغانستان توسط شوروی و وجود اختلاف میان نیروهای جهادی، و با توجه به درخواست مجاهدین شیعه از یک سو و اهتمام آیت الله منتظری بر ایجاد آشتی و وحدت میان آنان، هیأت صلحی از سوی وی به افغانستان اعزام شد.

در این جا، بر آن شدم که آنچه که در باره هیأت صلح اعزامی از سوی آیت الله منتظری به افغانستان به طور پراکنده در منابع آمده است را در یک جا گردآوری و تدوین نمایم تا محققین تاریخ، با سهولت به منابع خام دست یازند و هم چنین ادعاهای مطرح شده در یادداشتی که از سوی «بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی» منتشر شده، راستی آزمایی شود. در این راستا یادداشت بنیاد مذکور در اختیار دو تن از اعضای هیأت اعزامی به افغانستان قرار گرفت تا نظر خویش را به عنوان شاهد بیان دارند که در ادامه خواهد آمد.

این نوشتار از چند بخش تشکیل شده است:

1. مسأله افغانستان در خاطرات آیت الله منتظری 2. نامه جمعی از علما و مسئولان گروهها و احزاب افغان به آیت الله منتظری و پاسخ آن 3. نامه آیت الله منتظری به آقای خامنه ای در مورد تلاش برای ایجاد وحدت در بین گروه‌های مبارز شیعه افغانستان و واگذاری امور افغانستان به وی 4. گزارش هایی از سید مهدی هاشمی در باره نهضتهای آزادی بخش به آیت الله منتظری 5. نامه یکی از اعضای هیأت صلح اعزامی به افغانستان به احمد منتظری 6. نامه یکی دیگر از اعضای هیأت به احمد منتظری 7. نهضهای رهایی بخش در پرسش از آقای مرتضی جعفرزاده از اطرافیان سید مهدی هاشمی

1. مسأله افغانستان در خاطرات آیت الله منتظری

در خاطرات آیت الله منتظری آمده است:

«از جمله مسائلى كه من زیاد نسبت به آن اهتمام داشتم و از باب احساس وظیفه شرعى اوقات خود را صرف آن مى كردم و براى آن دل مى سوزاندم مسأله افغانستان و كوشش در رفع اختلافات گروه‌هاى افغانى بود و از جمله هیأتى را زیر نظر حجۀ الاسلام آقاى حاج شیخ هاشم جواهرى به افغانستان فرستادم و برحسب اعتراف خود گروه‌ها، آن هیأت در رفع بسیارى از اختلافات و جلوگیرى از خونریزی‌هاى بى رویه بسیار مؤثّر بود؛ و براى امور نهضت‌ها به‌خصوص افغانستان یك حساب نیز در بانك ملى افتتاح كردم (حساب 7100) كه نسبتاً از آن استقبال شد و كمك‌هاى زیادى از این طریق به دست آمد و در موارد لازم صرف شد؛ و نسبت به مسائل قضایى و تعیین قضات و ائمه جمعه براى آنان نیز به دستور مرحوم امام اقدام مى كردم، و در مراحل مختلف نیز پیگیر قضایا بوده و صحبت مى كردم و پیام مى دادم؛ تا این‌كه یك روز آقاى خامنه اى پیشنهاد كردند كه مسأله افغانستان را شما به من محول كنید و من هم چون مى دیدم كه در كار ما كارشكنى هایى مى شود حكمى براى ایشان نوشتم و از خودم سلب مسئولیت نمودم.»، (خاطرات، ج1، ص 545)

2. نامه برخی از علما و روحانیون و گروه‌های اسلامی افغانستان به آیت الله منتظری و پاسخ ایشان در جهت تحكیم وحدت بین نیروهای مسلمان و مبارز افغانستان، 3/2/1365

بسم الله الرحمن الرحیم

محضر مبارك فقیه عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری دامت بركاته/ با سلام و احترام

نظر به اینكه با ابتكار حضرتعالی موج خونریزی و درگیری‌های گروهی در مناطق شیعه نشین افغانستان مهار گشته است، اكنون به منظور تحكیم صلح و آتش بس در مناطق مزبور مستدعی است ضمن اعلام حكم شرعی نسبت به زد و خوردهای گروهی و جنگ‌های داخلی آن سامان تكلیف علماء و روحانیون و احزاب را تعیین فرمایید. طول عمر مقام معظم رهبری انقلاب حضرت امام خمینی و سركار عالی و پیروزی رزمندگان اسلام در ایران و افغانستان و... را از خداوند متعال خواستاریم.

پاسداران جهاد اسلامی افغانستان، نهضت اسلامی افغانستان، جبهه متحده انقلاب اسلامی افغانستان، حركت اسلامی افغانستان، سازمان نیروی اسلامی افغانستان، دعوت اسلامی افغانستان، حزب الله افغانستان، جنبش اسلامی مستضعفین افغانستان./ سید غلامحسین موسوی، سید عبدالخالق علوی، سید ابوالحسن فاضل، سید میرهادی سجادی مزاری، علی جبرئیلی هروی، غلام سخی مصباح، صالحی.

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرات علماء اعلام و فضلاء كرام و برادران مسلمان افغانی دامت توفیقاتكم بحق محمد و آله و خذل الله عدوكم و عدو الاسلام والمسلمین بنصره و عزه

در این شرایط حساس كه استعمارگران شرق و غرب علیه اسلام و نهضت جهانی مسلمین متحد شده اند و نسبت به كشور مسلمان افغانستان درصدد توطئه جدید و معامله سیاسی می باشند، بر همه گروه‌ها و احزاب و سازمان‌های اسلامی افغانستان واجب و لازم است كه از اختلاف گروهی و درگیری‌های داخلی بپرهیزند و آتش بس هیأت اعزامی را محترم شمارند و از هر حركتی كه منجر به درگیری و خونریزی مجدد بین مسلمین می گردد خود داری نمایند و هر فرد یا گروهی كه عالما عامدا به وحدت كلمه اسلامی و آتش بس فعلی بی اعتنایی كند معرفی نمایند تا تكلیف شرعی ملت مسلمان افغانستان و مسئولان مربوطه نسبت به آنان تعیین گردد. حضرات علماء و فضلاء و برادران مسلمان اعم از شیعه و سنی به حساسیت مقطع فعلی كشورشان توجه دارند. اگر در این مرحله كه استعمارگران مشغول معامله سیاسی روی كشور شما می باشند گرفتار مسامحه و كوتاهی و تنگ نظری و انحصارطلبی شوید، برای همیشه توسط دشمنان اسلام، اسلام و مسلمین در افغانستان شكست خورده و از صحنه خارج می شوند. باید همه احزاب و گروه‌ها به دور از گرایش‌های خاص گروهی و فرقه ای و مذهبی بر حول محور اسلام و قرآن یك تشكل سیاسی از افراد متدین متعهد عاقل بوجود آورند و نگذارند ملت مسلمان و مظلوم افغانستان گرفتار توطئه استعمارگران و بازیگران سیاسی شوند و خون‌های پاك شهیدان به هدر رود و تاریخ و نسل آینده شما را محكوم نمایند و نزد خداوند قهار و اولیاء خدا شرمسار باشید. از خدای بزرگ نصرت و عظمت اسلام و مسلمین و شكست نقشه‌های استعمارگران را خواستارم. والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته. 24 شعبان 1406 - حسینعلی منتظری( همان، ج2، ص 1025ـ 1024)

3. نامه آیت الله منتظری به آقای خامنه ای در مورد تلاش برای ایجاد وحدت در بین گروه‌های مبارز شیعه افغانستان

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

جناب مستطاب حجة الاسلام والمسلمین آقای حاج سید علی خامنه ای رئیس جمهور محترم ایران دامت افاضاته

پس از سلام و تحیت، جنابعالی توجه دارید كه گروه‌های شیعه افغانستان به جای جنگ با حكومت ماركسیستی و قوای اشغالگر روس به برادركشی اشتغال داشتند، و در اثر اعزام یك هیأت به سرپرستی جناب حجة الاسلام آقای جواهری با چه مشقاتی به جنگ‌های داخلی خاتمه داده شد، و در آن وقت رادیو مسكو و كابل تبلیغات زیادی علیه هیأت انجام دادند، و من چقدر وقت و نیرو مصرف كردم تا گروه‌های شیعه را به یكدیگر نزدیك كردم و بین آنان پیمان وحدتی منعقد شد كه همه امضاء كردند ولی متاسفانه گروه نصر به اتكاء بچه‌های وزارت خارجه به بهانه‌های واهی از امضای پیمان سرپیچی كردند و مثل اینكه حكومت آینده افغانستان را منحصرا در تیول خود می دانستند. اینك كه زمزمه تشكیل دولت موقت و دولت در تبعید از طرف گروه‌های متحده هفت گانه اهل سنت شنیده می شود اگر همه گروه‌های شیعه مذهب هم آهنگ و متحد نشوند كه یك گروه قوی و نیرومندی را تشكیل دهند مسلما كلاه آنان در معاملات سیاسی در پس معركه خواهد بود و آنان را سهمی در حكومت آینده نخواهد بود. و بالاخره آقای شیخ آصف محسنی هرچند مورد اشكال باشد از رهبران سنی مذهب و بعضاً متمایل به وهابیت كه بدتر نیست و كاربرد گروه‌های افغانی مخصوصا پس از اتحاد مسلما از مجلس اعلای عراق بیشتر است و ارزش صرف وقت را دارد. بنابراین بجا بلكه لازم است جنابعالی به هر نحو شده علماء و روسای گروه‌های شیعه را هرچه زودتر دعوت كنید و بین آنان یك وحدت و انسجام اساسی ایجاد فرمایید. من كه فعلا به بركت وزارت محترم اطلاعات شما حتی زندگی خانوادگی من درهم و برهم شده و حال و فكری برایم نمانده ولی جنابعالی كه در مقام ریاست جمهوری كشور انقلابی ایران قرار گرفته اید و بحمدالله از نطق و بیان رسا و بینش سیاسی بهره مند می باشید لازم است در انجام این خدمت مهم هرچه سریعتر اقدام فرمایید. شكرالله سعیكم، و لازم نیست در رسانه‌ها گفته شود تا اشكال سیاسی برای شما داشته باشد. 29/10/65 - حسینعلی منتظری(همان، ص 1028)

4. گزارش های سید مهدی هاشمی به آیت الله منتظری با موضوع نهضت های آزادی بخش

‏بسم الله الرحمن الرحيم ‏

‏السلام عليكم و رحمه الله و بركاته. ‏‏به اخبار و گزارشات زير توجه فرمائيد:

‏ 1 - فلسطين:‏ ‏انقلاب فلسطين يكى از آرمانهائى است كه حتى مشروعيت جنگ كذائى ما با عراق‏ ‏بخاطر آنست و مسئولين كشور دائما رزمندگان را به آزادى قدس نويد مى‎دهند‏ ‏مع الوصف تاكنون هيچ گونه اقدام قابل توجهى نسبت به آن صورت نگرفته است . عذر‏ ‏مقامات كشور تاكنون اين بوده كه ياسر عرفات سازشكار شده است، ولى آنان حتى‏ ‏به جريانات اسلامى و مستقل فلسطينى نيز كمك نكرده و نمى كنند. هم اكنون نزديك‏ ‏به دو سال است كه بخش عظيمى از نيروهاى مسلمان الفتح اعلام آمادگى نموده اند‏ ‏كه اگر ايران امكانات مادى آنان را تامين نمايد، از الفتح خارج شده و مبارزه‏ ‏با اسرائيل را از موضع اسلامى و مستقل از دولتهاى منطقه دنبال خواهند نمود.

‏ ‏مقامات كشورمان در مقابل آن درخواست اظهار داشته اند در صورتى كمك خواهند‏ ‏نمود كه نيروهاى مزبور حاضر شوند زير نظر وزارت اطلاعات قرار گرفته و از آن‏ ‏طريق فعاليت كنند. نيروهاى فلسطينى مى‎گويند، رابطه ما با ايران و رهبرى و‏ ‏جداى از كانالهاى دولتى باشد، آنان اظهار مى‎دارند اگر بنا باشد ما تحت نظر‏ ‏اطلاعات قرار گيريم عملا مزدور خواهيم شد زيرا سازمانهاى اطلاعاتى در قبال‏ ‏دادن اطلاعات و گزارش به افراد امكانات مى‎دهند و براى ما قبيح است كه پس‏ ‏از طى مراحل دشوار انقلاب فلسطين ، حالا مزدور اطلاعات ايران شويم . ‏اين نيروها از چندين طيف تشكيل شده اند:

‏ ‏1 - طيف وسيع مرتبط با آقاى منير شفيق كه در كرانه غربى رود اردن و بيت المقدس‏ ‏كادرهاى نيرومند و فعالى دارند.

‏ ‏2 - طيف آقاى بشير موسى است كه آنان نيز در داخل سرزمينهاى اشغالى فعاليتهاى‏ ‏مساجد و تظاهرات و تبليغات را به عهده دارند.

‏ ‏3 - طيف آقاى شيخ ابراهيم غنيم اند كه در لبنان و اردن فعاليتهاى چشمگيرى داشته‏ ‏و دارند.

‏ ‏4 - طيف آقاى شيخ سعيد شعبان و شيخ ماهر حمود است كه نيازى به توصيف ندارند،‏ ‏البته طيف آقاى شيخ اسعد بيوض التميمى نيز به طور ضمنى با همين نيروها همكارى‏ ‏دارند. آقاى منير شفيق در آخرين جلسه روز دوشنبه هفتم بهمن ماه 64 در اين‏ ‏رابطه مى‎گفت : ما در دو سال گذشته عليرغم ميل باطنى خود كه مخالف همكارى با‏ ‏عرفات و عضويت در الفتح بوده ايم ولى بخاطر جذب امكانات مادى در آن سازمان‏ ‏مانده ايم و هر ماه صدها هزار دلار از اموال سازمان را به نيروهاى خود در‏ ‏اردن ، لبنان ، اراضى اشغالى فرستاده تا در امور مقاومت مسلحانه داخلى و فعاليتهاى‏ ‏سياسى بر ضد اشغالگران صهيونيست مصرف نمايند، ولى اكنون تصميم گرفته ايم‏ ‏از سازمان الفتح خارج شويم . اين تصميم به دو دليل انجام گرفته است :

‏ ‏1 - تا زمانى كه ما در سازمان باشيم امكان ندارد فعاليتهايمان مستقل باشد‏ ‏و تصميم گيريها و برنامه ريزيهايمان الزاما بايد تحت نظر سازمان و به نام‏ ‏الفتح صورت گيرد و اين صحيح نيست .

‏ ‏2 - ما در سازمان الفتح قادر به انجام حركتهاى صد در صد اسلامى نيستيم و اغلب‏ ‏اوقات ناچار خواهيم بود بر خلاف اعتقادات اسلامى عمل كنيم .

‏ ‏در صورت خروج از الفتح دو نتيجه مثبت و سازنده عايدمان مى‎شود كه عبارت است‏ ‏از اسلامى عمل كردن و استقلال در تصميم گيرى، ولى كليه امكانات نظامى و حقوق‏ ‏افرادمان به طور كامل قطع مى‎شود و در اين صورت بايد از يك منبعى تامين شويم.‏ ‏اين منبع كجاست؟

‏ ‏ما بر حسب ايمان قلبى و پيوند باطنى كه با انقلاب اسلامى و رهبرى حضرت امام‏ ‏و حضرتعالى داريم ، معتقديم تنها منبع قابل اعتماد انقلاب اسلامى است ولى تاكنون‏ ‏چندين جلسه با آقاى هاشمى رفسنجانى و ولايتى مذاكره كرده و مطالب خود را مطرح‏ ‏ساخته ايم ولى آنان با يك جمله مى‎گويند: تنها راه دادن امكانات اينست كه‏ ‏تحت نظر وزارت اطلاعات عمل نمائيد. درحالى كه ما به فرض آنكه افرادمان در‏ ‏غارها و كوهستانهاى فلسطين به خوردن مار و گياهان صحرائى مشغول شوند ترجيح‏ ‏مى‎دهيم كه مزدور سازمانهاى اطلاعاتى نشويم زيرا اصول كار سازمانهاى اطلاعاتى‏ ‏در همه جا يكسان است و اگر بخواهيم با سازمان اطلاعاتى ايران همكارى كنيم‏ ‏چرا با سازمانهاى اطلاعاتى ليبى ، سوريه و الجزاير همكارى نكنيم؟؟

‏ ‏ايشان اضافه كرد: يكى از عوامل اصرار آنان مبنى بر قرار گرفتن مساله تحت نظر‏ ‏اطلاعات ترس از فاش شدن روابط آنان با نيروهاى فلسطينى و به خطر افتادن روابط‏ ‏دولت با سوريه است، زيرا سوريه از مربوط شدن انقلاب اسلامى به مساله فلسطين‏ ‏و خارج شدن ورقه برنده فلسطين از دست سوريها كه همواره با آن تجارت كرده اند،‏ ‏بيمناك است و از اين رو ايرانيها براى حفظ روابط خود با سوريه، علاقه ندارند‏ ‏به طور علنى با ما همكارى نمايند، از اين رو قضيه را به اطلاعات موكول مى‏‏سازند تا بطور پنهانى با فلسطينيها در يك هتل به دور از چشم ديگران ديدار‏ ‏كنند.

‏ ‏او مى‎گويد: براى به جريان انداختن مبارزات اسلامى نيروهاى مستقل فلسطينى‏ ‏كه شامل چند طيف فوق الذكر مى‎باشد ساليانه پنج ميليون دلار ضرورت دارد كه‏ ‏مى‎توان براى طيفهاى مزبور سهميه بندى كرد و يا يكجا به آنان داد، در غير‏ ‏اين صورت مشكل بتوان در شرايط كنونى كشورهاى عربى گام مثبتى براى فلسطين‏ ‏برداشت .

‏ ‏نظريه : نظريات آقاى منير شفيق به طور كلى مورد تاييد است با اين تفاوت كه‏ ‏از روزهاى اول ضرورت ندارد مبلغ پنج ميليون دلار به آنان داده شود، بلكه تدريجا‏ ‏و بر حسب نياز و ضرورت پرداخت گردد.

‏ ‏راه حل: به نظر مى‎رسد از اينكه آقاى ابراهيمى يا ديگران با آقاى هاشمى و‏ ‏غيره تماس بگيرند سودى نخواهد داشت، چون آقايان آنطور كه شما معتقديد به حمايت‏ ‏جدى از فلسطين يا معتقد نيستند و يا به سبك ديگرى عمل مى‎كنند كه بالمال‏ ‏مانند قضيه عراق و افغانستان و لبنان به فاجعه و بن بست منتهى خواهد شد. ‏‏چون مبارزه با اسرائيل و صهيونيزم جهانى يك حق مسلم شرعى مردم فلسطين است‏ ‏و حمايت از آنان نيز حق مشروع ولايت فقيه است و حضرت امام را به دلائلى از‏ ‏مسائل جهانى دور نگه داشته اند، و مقامات دولتى به گونه اى عمل كرده و مى‏ ‏كنند كه اين حق در شرف تضييع شدن است، لذا بايد اين حق را گرفت و احيا نمود‏ ‏و احقاق حق جز با قاطعيت و قدرت امكان پذير نيست، به نظر من حضرتعالى بايد‏ ‏از موضع ولايت شرعى كه داريد سه نفر را مستقيما مأمور كنيد طرح قضيه را ريخته‏ ‏و دفتر را مأمور كنيد يك نفر از وزارت اطلاعات و يك نفر از وزارت خارجه را‏ ‏گرفته يك كميته پنج نفره تحت نظر نماينده حضرتعالى كه يك نفر از سه نفر مزبور‏ ‏باشد مستقل از دولت ولى هماهنگ با آن، حمايت از انقلاب فلسطين را به عهده گيرند. (راجع به اشخاص لايق براى كميته اينجانب نظرياتى دارم كه به موقع تقديم مى‏ ‏دارم ).

‏ ‏شرايط اين كميته:

1. سرى عمل كردن؛ به هيچ وجه نبايد جريان اين كميته و اهداف آن در رسانه‏ ‏هاى خبرى منعكس گردد.

‏2. تصميم گيرى اين كميته تحت نظر نماينده حضرتعالى و شخص شما انجام گيرد و‏ ‏مامورين دولتى تنها به منظور جلوگيرى از خنثى گرى توسط دولتيها و هماهنگى‏ ‏احتمالى با وزارت خارجه و اطلاعات به كار گرفته شوند.

‏3. نماينده حضرتعالى بايد از بين اشخاصى انتخاب شود كه واقعا نماينده فكرى‏ ‏جنابعالى باشد و چهار چوب فكرى اش اقتباس از ديدگاههاى حضرتعالى در مسائل‏ ‏بين المللى باشد.

‏ ‏حضرتعالى چنانچه از موضع قدرت اين كميته را تشكيل دهيد بودجه آن را نيز دولت‏ ‏تامين خواهد ساخت. طبعا مثل مساله افغانستان كه در مرحله اول دولتيها سرسختى‏ ‏مى‎كردند ولى همين كه ديدند موضع جنابعالى قاطع و خلل ناپذير است، تدريجا‏ ‏عقب نشينى نمودند، مساله فلسطين نيز به همين سبك خواهد بود، با اين تفاوت كه‏ ‏دولت در رابطه با افغانستان نسبت به عكس العمل شوروى بيمناك است و براى او‏ ‏مشكل بود كه قيموميت خويش را از دست بدهد اما در مورد فلسطينيها اين مشكل‏ ‏وجود ندارد، تنها مشكل آقايان سرى بودن جريان است كه مى‎توان آن را تضمين‏ ‏نمود كه مبادا روابط حسنه با سوريه دچار اختلال گردد.

‏ ‏لذا تنها كليد حل مشكل اقدام قاطع حضرتعالى است؛ در اين رابطه تذكرا عرض‏ ‏مى‎كنم:

‏ ‏گاهى اوقات شما نسبت به جايگاه خويش در انقلاب دچار شك و ترديد مى‎شويد و‏ ‏اين بسيار خطرناك است، زيرا عملا شما را از انجام بسيارى از كارها كه عدم‏ ‏انجام آن چه بسا انقلاب را به انحراف كشانده منصرف مى‎سازد.

‏ ‏قدرتهاى بالفعل شما عبارت است از: ‏1 - قائم مقامى رهبرى و ولايت فقيه. 2 - نفوذ گسترده مردمى.3 - حمايت همه جانبه ارگانهاى دولتى و انقلابى. 4 - زمينه هاى بسيار نيرومند در خارج از كشور.‏ ‏5 - حمايت شديد نيروهاى كيفى انقلاب .

‏ ‏در اين ميان بعضى جناحهاى قدرت طلب متظاهر به خط امام اند كه براى شما ايجاد‏ ‏درد سر مى‎كنند كه در اين گونه موارد بايد آنان را كان لم يكن فرض كرد و راه‏ ‏را ادامه داد. به قول تئوريسينهاى جنگهاى چريكى، هجوم بهترين وسيله دفاع است. ‏اگر در مسائل مهم انقلاب تهاجمى عمل نفرمائيد شما را به انفعال خواهند كشاند‏ ‏و اين تنها اميدى كه ملل محروم جهان و پس از امام دارند به ياس مبدل خواهد‏ ‏شد. ‏ضمنا چون كلمات و اقوال شما براى مردم حجت شرعى است و بسيارى از نيروها‏ ‏بخصوص نيروهاى خارجى امام و شما را به عنوان تئوريسينهاى انقلاب اسلامى مى‏ ‏شناسند و سخنان شما را آخرين سخن مى‎دانند لذا همانطور كه امام مد ظله العالى‏ ‏در كلمات خود دقت و ارزيابى و احتياط لازم را مراعات مى‎كنند جنابعالى نيز‏ ‏اگر روى كوچكترين كلمه يا جمله يا تركيبات ادبى كه به كار مى‎بريد دقت لازم‏ ‏را بفرمائيد، بهتر است؛ زيرا آنان با تمسك به سخنان شماها با مخالفين انقلاب‏ ‏احتجاج مى‎كنند و حتى يك اصطلاح يا تشبيه و استعاره اى كه در صحبتهاى شما‏ ‏باشد براى آنان سنديت دارد. ‏ ‏والسلام ‏/ ‏سيد مهدى هاشمى تاريخ/11/9 ‏64

بسم الله الرحمن الرحيم ‏

‏السلام عليكم و رحمه الله و بركاته/ ‏بدينوسيله گزارشات زير به استحضارتان مى‎رسد:

‏ ‏الف: در ديدارى كه در مورخه 27 بهمن ماه 64 با آقاى سعد مجبر داشتيم، نامبرده‏ ‏چون در ديدار با حضرتعالى نتوانسته با صراحت مطالب خود را بيان كند، موضوعات‏ ‏زير را به عنوان پيام شفاهى مطرح نمود كه بنده خدمت شما عرض كنم:

‏ 1. آقاى معمر القذافى عقيده دارد ايران به هيچ وجه با يك جنگ كلاسيك نخواهد‏ ‏توانست صدام را سرنگون و عراق را آزاد نمايد، زيرا تجربه به جنگهاى منظم در‏ ‏جهان ثابت نموده كه قادر به آزاد سازى ملتها نبوده و نيست و چون جنگ ايران‏ ‏با عراق انگيزه هاى اسلامى دارد بايد به حركت رهائى بخش مردم عراق نيز متكى‏ ‏باشد، لذا بايد كليه گروههاى شيعى، سنى، عرب و كرد را تقويت كرد تا در داخل‏ ‏با انجام عمليات ترور و انفجار و تخريب و جنگهاى نامنظم در تحقق اهداف جنگ‏ ‏بكوشند.

‏ ‏سعد مجبر اضافه نمود: با مقامات ايرانى در اين باره مذاكره نموديم و ظاهرا‏ ‏به اين سخن متقاعد شده اند، ولى آقاى خامنهاى مخالفت كرده و گفته مجلس اعلا‏ ‏نمايندگى كل ملت عراق را داراست و بايد اساس حركتهاى داخلى عراق تلقى گردد.

‏ ‏سعد مى‎گويد: مجلس اعلا كه هنوز نتوانسته حتى شيعيان عراق را يكجا جمع كند‏ ‏چگونه مى‎تواند سخنگوى ملت عراق از شيعه، سنى، عرب و كرد باشد و ما كه در‏ ‏كمك به جمهورى اسلامى ايران از آغاز جنگ تاكنون صادقانه ايستاده ايم و با‏ ‏ارسال كمكهاى نظامى استراتژيك شرق و غرب را روى خود حساس كرده ايم، انتظار‏ ‏داريم در سياستهاى آزاد سازى عراق نيز سهيم و شريك باشيم و اين رويه اى كه‏ ‏مقامات در پيش گرفته و تصور نموده اند ليبى به عنوان يك منبع سلاح است و هيچ‏ ‏حق مشاورت فكرى و سياسى روى مسائل عراق را ندارد، يك شيوه غلط و خطرناكى خواهد‏ ‏بود.

‏ ‏او اضافه مى‎كند: گروههاى زير به ليبى دعوت شده اند تا با يك هماهنگى كامل‏ ‏با مقامات ايرانى، خيزشهاى نظامى داخل عراق را فعال سازيم: ‏1 - مجلس اعلا 2 - بارزانى ها 3 - الكتله الاسلاميه 4 - ناصر‏ ‏بروارى 5 - علماى تركمن و كرد عراقى 6 - حسن النقيب 7 - سرلشگر‏ ‏عزيز عقراوى .

‏ ‏ولى مقامات گفته اند اگر در ليبى طرحى براى گسترش عمليات تصويب شود بايد به‏ ‏نظر شوراى عالى دفاع نيز برسد.‏ ‏سعد مى‎گويد: به آنان گفته ايم موافقت شوراى عالى دفاع از اين نظر لازم است‏ ‏كه در خطوط تماس نيروهاى ايرانى و گروههاى نامنظم فقط يك نوع هماهنگى عملياتى‏ ‏صورت گيرد، ولى اينكه آقايان مدعى اند هر گروه عمل كننده در داخل طرح عمليات‏ ‏ترور يا انفجار و... را به شوراى عالى دفاع ارائه دهد، هيچ ضرورت نداشته و‏ ‏ما به آن معترضيم، زيرا در شرائط اختناق داخل كه گروههاى عمل كننده با صدها‏ ‏مشكل امنيتى روبرو هستند به هيچ وجه قادر به هماهنگى با ايران در اجراى طرح‏ ‏ترور و ... نمى باشند.

‏ ‏سعد مجبر مى‎گفت : من به طور كامل از مواضع ايران نسبت به آينده عراق مايوسم.

‏ 2 - سعد مجبر از قول محافل انقلابى در ليبى اظهار مى‎داشت از زمان شهادت استاد[محمد منتظری]‏ ‏به بعد و تعطيلى نهضتها در ايران، ما در جو منطقه و جهان يك خلاء وحشتناك را‏ ‏احساس كرده ايم؛ بدين صورت كه انقلاب اسلامى عليرغم عظمت و شكوهى كه دارد،‏ ‏هيچ بازوى عملى در ميان ملتها كه دنبال كننده اهداف انقلاب باشد وجود ندارد.

‏ ‏او مى‎گفت: ما(ليبى ) با اينكه انقلابمان به آن معنى اسلامى نيست ولى در كشورهاى‏ ‏مختلف جهان چنان عمل كرده ايم كه موقعى كه آمريكا ليبى را تهديد نظامى كرد‏ ‏در ارتش سعودى اعلاميه هايى منتشر شد خطاب به سران ارتش كه در صورت حمله آمريكا‏ ‏به ليبى چنانچه ارتش عربستان ضد آمريكا موضع نگيرد ما خود حركت خواهيم نمود‏ ‏و... يا در ارتش اردن و ديگر كشورهاى عربى جنب و جوش هائى رخ داد به حمايت‏ ‏از ليبى.

‏ ‏سعد اضافه كرد: موضعگيرى هاى حضرتعالى نسبت به نهضتها و صدور انقلاب نقطه‏ ‏اميدى است كه ما به آن چشم دوخته و منتظر اقدامات بعدى هستيم و هرگونه حمايت‏ ‏مادى و معنوى را نسبت به حركت شما دريغ نخواهيم ورزيد.

‏ ‏ب: در مورد افغانستان و هياتى كه براى آتش بس اعزام شد كه اى كاش اعزام نمى‏ ‏شد مواردى هست كه بايد حضرتعالى در جريان باشيد:

‏ ‏1 - در مورد مرحوم عاقلى عليرغم تاكيدات شما و اظهارات مقامات اطلاعات مبنى‏ ‏بر كشف سرنخ ماجرا ولى چون يكى از عوامل اصلى بنا به گفته آنان آقاى مزارى‏ ‏و يكى ديگر برادرى است در وزارت خارجه، قضيه را به تاخير انداخته اند تا شايد‏ ‏آنان به بهانه اعزام نيرو به داخل افغانستان، براى مدتى از چنگال عدالت بگريزند.

‏ ‏2 - در مورد قتل عام نيروهاى پاسداران جهاد اسلامى كه در تاريخ 12 مهرماه 64‏ ‏در راه افغانستان صورت گرفت و چند نفر به نامهاى: حسن قمى مسئول قرارگاه‏ ‏بلال سپاه مشهد و جواد قائم مقام حسن قمى و رضا خرسند مسئول قرارگاه انصار‏ ‏زاهدان و قائم مقام وى خاضع و آگين عضو وزارت خارجه مسببين اين فاجعه بودند،‏ ‏عليرغم اعتراض حضرتعالى به وزير اطلاعات و ديگران و موج برافروخته گروههاى‏ ‏افغانى، هيچ گونه اقدامى تاكنون صورت نگرفته و آقايان به ريش همه خنديدند.

‏ ‏چرا، همان روزهاى اول كه شما روى مساله پافشارى كرده بوديد يكى از اينان به‏ ‏نام رضا خرسند از ترس دستگيرى مدتى به پاكستان فرار كرد ولى همين كه هيات‏ ‏از افغانستان بازگشت و ديدند مواضع همه سست شده او نيز به ايران بازگشت. ‏شگفت انگيز اينكه دستگاههاى اطلاعاتى و انتظاماتى كشور اينگونه فاجعه ها را‏ ‏كان لم يكن مى‎انگارند ولى يك پاسدار متعهدى كه همراه هيات اعزامى آتش بس‏ ‏به داخل رفته و برگشته اكنون مورد بازجوئى قرار گرفته كه چرا رفتيد و به چه‏ ‏مجوزى و...؟ نام اين پاسدار برادر حيدرى است.

‏ ‏3 - با اينكه حضرتعالى و بيت شما با يك اقدام شجاعانه جدار انحصار طلبى سياست‏ ‏خارجى در افغانستان را كه بر محور تشديد جنگهاى داخلى دور مى‎زد شكستيد و‏ ‏بالاخره نماينده اى به آنان تحميل فرموديد و آقايان به ظاهر چنين وانمود مى‏سازند كه نظريات حضرتعالى را در رابطه با مسائل افغانستان پذيرفتند ولى بايد‏ ‏بدانيد كه كوچكترين تغييرى در مواضع آنان بوجود نيامده است. ‏ ‏مثلا در جشنهاى دهه فجر حركت اسلامى را دعوت نكردند، در اكثر جلساتى كه‏ ‏منعقد مى‎شود از آنان به عنوان يك گروه دعوت نمى شود، نيروهاى سازمان نصر‏ ‏را عليرغم تاكيد هيات و بيت شما كه نبايد اعزام شوند، اعزام كردند، نيروهاى‏ ‏نهضت اسلامى آقاى افتخارى را عليرغم اصرار نماينده شما اعزام نكردند، تلويحا‏ ‏اعزام هيات را در جلسات وزارت خارجه مسخره مى‎كنند، و قرائن و شواهد ديگرى ... .

‏ ‏4 - سياست كنونى اين محافل اين است كه وانمود كنند حضرتعالى بدون هماهنگى با‏ ‏دولت دست بكار شده ايد و به طور يقين با امام امت نيز اين مسائل را طرح كرده‏ ‏يا خواهند كرد. ‏درحالى كه اين دروغ محض است و از روزهاى نخست حركت آتش بس با آقاى خامنه اى،‏ ‏ولايتى، وزير اطلاعات، ستاد و... هماهنگى صد در صد صورت گرفت، منتهى چون‏ ‏با اصل حركت شما مخالف بوده اند هماهنگى انجام شده را هماهنگى نمى دانند.

‏ ‏در حقيقت هماهنگى در قاموس آنان به اين است كه هنگامى كه آنان با ادامه جنگهاى‏ ‏داخلى بر ضد حركت اسلامى موافقند جنابعالى دخالت نفرمائيد! ‏هدف نهائى اين محافل از ناهماهنگ قلمداد كردن شما با دولت فقط خنثى كردن تفاهم‏ ‏در افغانستان نيست، زيرا افغانستان باتلاقى است كه با وضع موجود راهى جز سقوط‏ ‏به دامن غرب يا شرق ندارد.

‏ ‏و خلاصه غرض اصلى از اينكه اين اكاذيب را خدمت امام نيز مطرح مى‎كنند موضع‏ ‏خاص افغانستان نيست، بلكه بستن راهى است كه آنان گمان مى‎برند شما فاتح آن‏ ‏هستيد يعنى صدور انقلاب رضوان الله عليه. در واقع دعواى كنونى بر سر لحاف‏ ‏كهنه ملا نصر الدين است، وگرنه آنان در عمق ضمير انسانى خود آگاهند كه حركت‏ ‏هيات با هماهنگى صد درصد با دولتى ها انجام گرفت.

‏ ‏حضرت آيت الله: تصور نفرمائيد كه ذكر اين ارقام به انگيزه اين است كه اقدامى‏ ‏بفرمائيد نه هرگز. من مطمئنم كه جنابعالى نيز ناچار هستيد مانند حضرت امام‏ ‏در چهارچوب معادلات موجود حركت بفرمائيد، زيرا در غير اين صورت زمين و آسمان‏ ‏را بر سرتان خراب خواهند نمود؛ ولى خواستم تاييدى بر نظر خود ارائه دهم كه‏ ‏عنصر ولايت فقيه در نظام حكومت اسلامى بدون برخوردارى از يك سيستم مستقل مشورتى‏ ‏بخصوص در روابط بين المللى و بدون اينكه داراى شرح وظايف مرزبندى شدهاى با‏ ‏دولت در قانون اساسى باشد، بالاخره در نظام اجرائى هضم خواهد شد. البته اگر‏ ‏ولايت فقيه بتواند يك مدينه فاضله جهانى بوجود آورد كه نظام اجرائى و دولتى‏ ‏حكومت اسلامى يك سيستم ايده آل و مترقى باشد ضرورتى ندارد خود با يك سيستم‏ ‏جداگانه مستقل وظايف خاص خويش را عملى گرداند و همان نظام اجرائى بازوى او‏ ‏خواهد شد، اما اكنون تا صد سال ديگر كه وضع بدين منوال است ولايت فقيه يا‏ ‏بايد در حوزه اى جدا از دولت و مشرف بر آن عمل نمايد و يا بايد در تار و پود‏ ‏دولتها هضم و هر روز مويد ضرورتها شده و... كه در اين صورت فاتحه انقلاب‏ ‏را بايد خواند.

‏ ‏والسلام على جميع اخواننا المسلمين/ ‏سيد مهدى هاشمى تاريخ29؟ 11/ 64

آخرین گزارش آقای سید مهدی هاشمی از نهضت‌های آزادی بخش

بسمه تعالی

محضر مبارك فقیه عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری دامت ایامه

با سلام

با اینكه حضرتعالی به طور مستمر در جریان گزارش عملكرد با نهضت‌ها و حركت‌های اسلامی بوده اید ولی نظر به ضرورت استحضار و اطلاع كاملتر همراه با جمع بندی گزارش‌های قبلی مراتب زیر مجددا به اطلاع حضرتعالی می رسد:

1 – فلسطین: از آنجا كه روند پیروزی رزمندگان اسلام بر بعث عفلقی عراق مقدمه ایست بر آزادی قدس عزیز و امام امت بارها تاكید فرموده اند كه برای آزادی قدس از كربلا باید گذشت، از این رو به نظر می رسد حفظ امید و اعتماد در بین مسلمانان زجركشیده فلسطینی یكی از اصولی است كه می تواند ان شاءالله پس از سقوط صدام زمینه مبارزه با اشغالگران قدس را فراهم سازد.

از سوی دیگر چون تجربه سازمان آزادیبخش فلسطین به شكست انجامید و معلوم گشت اعتماد بر نیروهای چپ و راست و ملی گرا و اصولا افراد غیر معتقد به مبانی اسلامی جز خسران اثری نداشته و ندارد، برادران همواره سعی بر این داشته اند تا رابطه خویش را با نیروهای معتقد به اسلام در فلسطین تقویت نمایند.

از این جهت با تلاش فراوان مجموعه‌هایی را كشف كردیم كه می توان گفت مجذوب به جذبه‌های اسلام عزیز و انقلاب اسلامی اند و خود نیز معتقد به فعالیتهای خالص اسلامی به دور از معادلات شرق و غرب می باشند مانند:

الف - آقای شیخ اسعد بیوض التمیمی كه سابقا امام جماعت مسجد الاقصی و چند سال امام جمعه در اردن و هم اكنون با جمعی از روحانیون فلسطینی و اردنی به كارهای تعلیم و تربیت طلاب و فعالیتهای ضد صهیونیستی اشتغال دارد.

حتما به خاطر دارید كه در رابطه با همین مجموعه از طلاب و علمای فلسطینی، اندیشه تاسیس دانشكده قدس در ایران را حضرتعالی مطرح فرمودید.

ب - آقای منیر شفیق با یك مجموعه از جوانان متدین فلسطینی كه علیرغم فشارهای عرفات و دیگر جناح‌های ناسالم ارادت و اعتقاد خویش به مقام رهبری انقلاب و جمهوری اسلامی را حفظ كرده اند.

ج - آقای بشیر سالم با یك مجموعه گسترده از جوانان مسلمان فلسطینی كه در سرزمین‌های اشغالی و مصر به فعالیت اشتغال دارند و از بس به ایران و انقلاب اسلامی عشق می ورزند در مجامع اهل سنت به تشیع نسبت داده می شوند. مجله الطلیعه الاسلامیه بهترین نمودار تفكر و اندیشه‌های ایشان است كه با كمك‌های حضرتعالی تاسیس و راه اندازی شد و در اثر كمبود هزینه قطع شد.

د - آقای شیخ ابراهیم غنیم كه از علمای عارف فلسطینی و از مجاهدین معروف آن دیار است و یك مجموعه از جوانان رزمنده فلسطین را تحت نظر دارد. از حساب 7100 و امكانات دفتر كمك‌های شایانی به ایشان صورت گرفت. در این رابطه سخن آقای سید عیسی طباطبایی كه از مراكز این‌ها دیدن كرده بود شنیدنی است: «پایگاه برادران مربوط به شیخ ابراهیم غنیم از چنان فضای دینی و عرفانی برخوردار بود كه انسان را به یاد مدرسه فیضیه می اندازد».

در خاتمه فعالیتهای ما با این مجموعه‌ها عبارت بوده از تغذیه فكری، انتقال تجربیات انقلاب و كمك‌های مالی، و سعی می شده با برنامه‌های دولت تداخل نداشته باشد.

2 – مصر: در این كشور با اطلاعاتی كه از انحراف اخوان المسلمین از مسیر اصلی انقلاب داشتیم، از روز اول تلاش می كردیم با نیروهای متدینی كه پس از پیروزی انقلاب در ایران جذب حركت اسلامی گشته اند تماس بر قرار سازیم. لذا با تحمل مشكلات طاقت فرسا به مجموعه‌های زیر دست یافتیم:

الف - مجموعه المختار الاسلامی؛ كه مجله ای به این نام منتشر می ساختند و از سوی سادات خائن توقیف و مجددا به كار خود ادامه می دهد. این عده كه از بهترین و مسلمانترین جوانان مصری هستند و روابطی با سرزمین‌های اشغالی نیز دارند به خط امام و انقلاب اسلامی بسیار نزدیك بوده و در اشاعه افكار اسلامی در جامعه مصری نقش بارزی داشته اند.

ب - سازمان جهاد اسلامی؛ رابطه ما با این مجموعه از آنجا آغاز شد كه در یكی از ملاقاتهایی كه با حضرت امام داشتیم و معظم له در جمع شورای فرماندهی سپاه صحبت می فرمودند، گفتند: در مورد صدور انقلاب باید خیلی محتاط باشید كه آبروی جمهوری اسلامی نرود و... ولی چنانچه در گوشه ای از جهان در یكی از كشورها دیدید كه می توان یك طاغوت را سرنگون كرد بكنید. لذا قبل از قتل سادات با این برادران مربوط شدیم و همین كه از جریان تصمیم گیری آنان مطلع گشتیم مبالغی پول برای آنان فرستادیم ولی از مناعت طبع این عزیزان تعجب كردیم هنگامی كه پول‌ها را عودت داده و فقط از ما خواستند كه حضرت امام و فقیه عالیقدر برای ما دعا كنند. پس از موفقیت در عملیات كه با سخن حضرت امام تطابق داشت گزارش مفصل آن را كه نخست به دست حجة الاسلام والمسلمین جناب آقای خامنه ای رسیده بود و ایشان نزد اینجانب ارسال داشتند، خدمت حضرت امام و جنابعالی تقدیم نمودم.

یكی از برادران جهاد اسلامی به نام محمود احمد الصاوی كه از دوستان نزدیك خالد اسلامبولی بوده و اكنون در ایران بسر می برد چنین می گفت:

«ما در مجموعه محاسبات خویش در انقلاب مصر به یك كمبود اساسی برخورده ایم و آن اینكه مردم مصر آن تعبد و اطاعت شرعی كه مردم شیعه نسبت به مراجع تقلید خود دارند نداشته، و خود را ملزم به اطاعت از علمای ما نمی دانند».

افكار این برادران به اندازه ای به تشیع نزدیك است كه می گفت:

«ما در مجلس شورای خود این فكر را طرح نموده ایم كه هرچند پنهانی و از روی تقیه تشیع را بپذیریم تا زمینه این اندیشه در كل سازمان آماده شده و ان شاءالله اگر حضرت امام نماینده ای تعیین فرمودند با ایشان بیعت كرده و همان معادله ای كه انقلاب را در ایران پیروز كرد در مصر برقرار سازیم». همین آقای محمود احمدالصاوی در چند روزی كه در منزل ما بود مرتب تحریرالوسیله حضرت امام را مطالعه می كرد و حتی در مسایل نماز و طهارات طبق فقه شیعه عمل می كرد. كمك‌های ما به این برادران مقداری پول و انتقال تجارب مبارزات ایران در زمان شاه بوده و مخصوصا نسبت به برقراری رابطه مبارزات در مصر با علمای مصر و مقام رهبری در ایران، كمك‌های فكری شایانی به آنان نمودیم.

3 ـ عراق: در این كشور به دلیل اطلاعاتی كه از موقعیت گروه‌های عراقی داشتیم، پس از پیروزی انقلاب در ایران با همكاری و همفكری برادر شهید حجة الاسلام محمد منتظری بر آن شدیم تا از راه دیگر به تشكل نیروها بپردازیم و لذا چند طرح زیر مورد توجه قرار گرفت:

الف - تشكیل یك جریان علمایی به نام جماعة العلماء كه آن زمان از چهره‌های زیر تشكیل شده بود:

حجة الاسلام والمسلمین آقای سید محمد باقر حكیم، حجة الاسلام والمسلمین آقای سید محمود هاشمی، حجة الاسلام سید محمدتقی مدرسی، حجة الاسلام آقای شیخ مهدی آصفی و چندنفر دیگر.

همین طرح در نهایت به تشكیل مجلس اعلا منتهی شد.

ب - تاسیس یك لشگر اسلامی متشكل از نیروهای وابسته به مرحوم آیت الله شهید صدر، حزب الدعوه، منظمه العمل و جماعت آقای حكیم و عده ای از مسلمانان كرد عراقی.

هم اكنون نیز رابطه‌های نزدیكی با طلاب متعهد و مبارز عراقی و گروه‌های مجاهد آن داشته و كمك‌های زیادی در زمینه حضور آنان در جبهات جنگ ایران و عراق از یك سو و فرستادن آنان به داخل عراق از سوی دیگر به ایشان نموده ایم.

طرحی كه اخیرا توسط بعضی فضلای عراقی مطرح شده و مورد توجه برادران ما نیز قرار گرفته این است كه خارج از چهارچوبهای گروهی و تشكیلاتی جریان رابطه با مرجعیت و رهبری و تثبیت زمینه‌های آن پس از سقوط صدام از هركاری مهمتر بوده و تنها از این طریق می توان زمینه‌های حكومت اسلامی در عراق را بررسی نمود.

4 ـ افغانستان: در رابطه با این كشور كارهای زیادی انجام گرفته كه آخرین آن مساله صلح و آتش بس بین مردم شیعه و مقلدین حضرت امام بود. همان گونه كه حضرتعالی در جریان بوده اید دستهای فتنه گر شرق و غرب و ساده لوحی گروه‌ها جنگ خانمان‌سوز داخلی را بین شیعه و شیعه راه انداخت كه در طول سه سال گذشته بیش از سه هزارنفر جوان شیعه كشته شد، تا اینكه به دستور حضرتعالی هیأتی بلندپایه از علمای افغانستان به سرپرستی آقای جواهری به عنوان حاكم شرع به افغانستان رفته و در طول چند ماه فعالیت طاقت فرسا با همه خطرات جانی كه در برداشت، موج خونریزی را متوقف و حالت تفاهم و صلح را در مناطق شیعه نشین افغانستان برقرار ساختند. البته ایادی دشمن همواره به فتنه گری مشغولند و بیم آن می رود كه اگر اقدامات دیگری صورت نگیرد مجددا آتش جنگ‌های داخلی را مشتعل سازند.

در رابطه با اعزام هیأت هماهنگی‌های لازم با برادر معظم حجة الاسلام والمسلمین جناب آقای خامنه ای و آقایان ولایتی وزیر امور خارجه و آقای خاتمی وزیر ارشاد و برادران سپاه و اطلاعات صورت گرفت و در آینده نیز هرگونه اقدام دیگری ان شاءالله با هماهنگی دولت صورت می پذیرد.

نیازی به تذكر ندارد كه جاذبه ولایت فقیه و مرجعیت در میان مردم شیعه افغانستان به مراتب از علاقه مردم ایران بیشتر بوده و مردم ستمدیده آن دیار در رابطه با امر ولایت آمادگی هرگونه فداكاری در مقابل دشمنان اسلام را دارند تا آنجا كه یك ایرانی عادی همین كه به افغانستان می رود مردم مانند امام زاده به او احترام گذاشته و از او تجلیل می كنند. روسیه و دولت كابل نیز از این اعتقاد و تعبد سخت نگران است ولی هیچ راه دیگری جز برافروختن جنگ‌های داخلی و انصراف مردم از جنگ با روسیه را ندارد.

5 ـ مراكش: در این كشور نظر به وجود خفقان شدید امكان ارتباط مستقیم با مردم وجود ندارد و لذا روابط ما علاوه بر دانشجویان و اساتیدی كه در دانشگاه‌های فرانسه و بلژیك به تحصیل اشتغال دارند با عده ای كه از ائمه جماعت مراكشی است كه به فعالیتهای تدریس علوم اسلامی در مساجد مسلمانان مغربی در بلژیك اشتغال دارند.

جمعیت‌های اسلامی مانند جند الاسلام نیز كه از گروه‌های نسبتا متدین و نزدیك به انقلاب اسلامی است از كمك‌های فكری و مالی ما بهره مند شده اند. در میان علمای بزرگ مراكش كه در خارج از آن كشور زندگی می كنند و تاكنون چند بار به ایران آمده و به زیارت جنابعالی نیز نایل گشته اند، جو تشیع و نزدیكی به مكتب اهل بیت زیاد است تا آنجا كه برای اولین بار از سوی ایشان فكر بیعت دسته جمعی علمای اهل سنت مراكش با حضرت امام پیشنهاد شد كه نظر به موانعی كه در كار بود انجام نگرفت.

یكی از همین علما اظهار می داشت «من در مجموعه بررسیهای فقهی خود به این نتیجه رسیده ام كه در میان مذاهب اسلامی، تشیع تنها مذهبی است كه می تواند در مقابل طواغیت به عنوان یك مكتب فكری انسان‌ها را تغذیه و رهبری نماید».

همین شخص آن چنان شیفته اهل بیت بود كه در مراسم برگزاری یكی از شهدای عملیات برادر علی رضائیان در اصفهان در مصیبت‌ها چنان می گریست كه برای حضار جلسه شگفت انگیز بود. همین عالم سنی در اثر آشنا شدن با مبانی انقلاب اسلامی در ایران و تجاربی كه به او منتقل گشته بود بالاخره با تردید سئوال نمود من آماده ام تشیع خویش را اعلام كنم هرچند جو متعصبین اهل سنت اقتضاء آن را ندارد، كه من به ایشان سفارش كردم تقیه كند. نام این شخص آقای شیخ العینین است.

در بسیاری از كشورهای دیگر مانند تركیه كه هم در میان برادران و هم شیعیان جریان علاقه به انقلاب شدید است و كشور پاكستان، تونس، بلژیك، اتریش و یوگسلاوی مسایل بسیار ارزنده ای وجود دارد كه به خاطر دوری از اطاله كلام صرف نظر كرده و به نتایج اقداماتی كه تاكنون انجام گرفته می پردازم:

نظر به اینكه عملیات نظامی و كار مسلحانه نه در صلاحیت ما بوده و نه در توانمان، سعی شده درخواستهای نظامی برادران نهضت‌ها را راسا به سپاه پاسداران ارجاع داده و كوچكترین دخالتی در آن ننمائیم، و لذا عمده ترین فعالیت ما را تربیت نیروهای مسلمان نهضت‌ها و آشنا ساختن آنان به مبانی اسلام و تشیع تشكیل می دهد كه خوشبختانه نتایج چشمگیری دربر داشته است مانند:

الف - مشخص شدن صف نیروهائی كه صرفا به انگیزه اسلامی و انجام وظیفه شرعی دست به مبارزه با استكبار و كفر جهانی زده با نیروهای ناخالص و ناسالم كه چه بسا با تظاهر به اسلام و انقلاب مرام فكری خود را ترویج می كنند.

ب - بالابردن سطح آگاهی برادران نهضت‌ها نسبت به جوهای مسمومی كه رسانه‌های گروهی دشمن در اذهان جهانیان القاء می كند و در این رابطه تاكنون مسمومیتهای فكری زیادی را از ذهنیت آنان زدوده ایم.

ج - امیدوار نگه داشتن آنان در قبال مشكلاتی كه جمهوری اسلامی دارد و چه بسا موجب بی اعتنایی و سوء برخورد می گردد. ما در روابطمان با جنبشها، دفاع از شعارهای اصلی انقلاب اسلامی و خط امامت و ولایت را وظیفه اصلی خود دانسته و می كوشیم تا اعتماد آنان به ایران سلب نگردد.

د - با اعتقاد به اینكه تنها با اسلحه و عملیات نظامی نباید انقلاب صادر گردد، ما سعی كرده ایم نهضت‌ها را از حالت یك بعدی خارج كرده و به آنان بفهمانیم در مناطقی كه ضرورت و نیاز به كارهای نظامی وجود ندارد تربیت نیروهای مومن و آشنا ساختن آنان به فن مبارزه فكری بر اساس تفكرات و اندیشه انقلاب اسلامی مهمترین وظیفه شرعی آنان است.

والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته

سید مهدی هاشمی

(منبع: خاطرات آیت الله منتظری، ج2 ص1175-1169)

5. نامه یکی از اعضای هیأت صلح اعزامی به افغانستان به احمد منتظری

محضر محترم حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای حاج احمد منتظری، السلام علیکم

چندی پیش دوستی مطلبی را که به نظر من سراسر دروغ محض است در رابطه با افغانستان و بیت محترم آیت الله منتظری برایم فرستاد که عین مطلب را برایتان می فرستم.

از آنجا که این حقیر در جریان تمام امور مربوط به افغانستان بودم وظیفه اخلاقی و شرعی خود دانستم که در این زمینه مطالبی را برای روشن شدن حقیقت به اطلاع شما برسانم. اگر چه همیشه تاریخ را حاکمان و قدرتمندان با زر و زور و تزویر بر وفق مراد خود نگاشته اند ولی شاید این نوشتار هم در دلی نگاشته شود و سینه به سینه به دست آیندگان برسد. در رابطه با هیأتی که حضرت آیت الله منتظری به سرپرستی آقای جواهری جهت صلح و آشتی بین مجاهدین و احزاب و گروههای مسلمان به افغانستان اعزام نمودند، لازم می دانم نکاتی را به اطلاع همه برسانم از جمله برای نویسندگانی که در جهت تخریب آیت الله منتظری و بیت محترم ایشان هنوز به هر مناسبتی مطلب می نویسند.

1. نکته اول اینکه مطالبی که این حقیر می نویسم دراین سن و سال هیچ قصد کسب جاه و مقام نیست هرچند در جوانی هم هیچ گاه دنبال چنین مقصودی نبودم و صرفاّ نیتم رضای حق تعالی و خدمت به خلق جهان بود.

2. من از سال ۱۳۵۸ که ارتش سرخ شوروی در حمایت از حکومت های کمونیستی وارد افغانستان شد و در واقع افغانستان را اشغال کرد، با مرحوم برادرتان شیخ محمد منتظری و مرحوم سید مهدی هاشمی در رابطه با مسائل افغانستان همکاری میکردم.

۳. به یاد دارم دور اول ریاست جمهوری آقای خامنه ای هنگام مرگ لئونید برژنف من در افغانستان در کنار مجاهدین بودم و وقتی خبر مرگ لئونید برژنف (کسی که دستور اشغال افغانستان را صادر کرده بود) را خبرگزاریها پخش کردند، مجاهدین از خوشحالی جشن گرفتند. پنج روز بعد شب در یکی از پایگاههای مجاهدین بودم، آنها مشغول گوش کردن اخبار ایران بودند، وقتی شنیدند آقای خامنه ای دستور داده یک هیأتی به سرپرستی مصطفی میرسلیم (معاون اول یا مسئول دفتر ریاست جمهوری) به مسکو برود جهت شرکت در مراسم تشییع جنازه برژنف آنها بسیار غمگین و ناراحت شدند و مرا سؤال پیچ کردند. آن روز برای حفظ آبروی رئیس جمهور و نظام جمهوری اسلامی چقدر صغری کبری سر هم کردم. امروز که باخود فکر میکنم می بینم این نگاه به شرق آقای خامنه ای سابقه دیرین دارد.

۴.سوال مهم این است که درگیریها وجنگ های داخلی افغانستان را چه کسانی بوجود آوردند؟

به اعتقاد من عامل اصلی عوامل نفوذی ک.گ.ب سازمان جاسوسی شوروی در احزاب و سازمانها بود اگرچه به طور طبیعی علما و روحانیون و شخصیت های سیاسی که در رأس و رده های بالای احزاب و گروهها بودند دارای اختلافات فکری و سیاسی بودند ولی این عوامل نفوذی بودند که این اختلافات را دامن میزدند تا این اختلافات به جنگ بین خود مجاهدین منجر شود و ارتش اشغالگر شوروی راحت تر بتواند پیشروی کند. متأسفانه این عوامل نفوذی در ارگانها و وزارت خانه های ایران هم بودند و همانطور که همه می دانند نیروهای چپ در ایران با گذاشتن ریش و گرفتن تسبیح در دست از همان ابتدای انقلاب در تمام تار و پود نظام رخنه کردند و ما برای کمک کردن به مجاهدین افغان همیشه با سنگ اندازی و توطئه های آنها مواجه می شدیم.

۵.چگونه شد که هیأت صلحی از طرف آیت الله منتظری شکل گرفت و راهی افغانستان شد؟

ماهها قبل از اینکه آیت الله منتظری چنین تصمیمی بگیرد، بسیاری از علما و مسئولین احزاب و گروههای سیاسی افغانستان که در ایران مستقر بودند از جمله مرحوم آیت الله شیخ آصف محسنی، آیت الله افتخاری و آیت الله فاضل از علمای افغانستان مقیم سوریه به ملاقات ایشان رفتند و از ایشان تقاضا کردند که برای مصالحه و ترک مخاصمه بین گروههای افغانی پا درمیانی کنند و ایشان قبول کردند واز مرحوم سید مهدی هاشمی خواستند که این مسأله را پیگیری کنند. مرحوم سید مهدی ماهها طول کشید تا ابتدا با تک تک گروهها و سازمانها در جلسات طولانی مسأله طرح صلح آقای منتظری را درمیان بگذارد و نظرات آنها را جویا شود. سپس برای اینکه دیدگاههای آنها را به هم نزدیک کند باز دو گروه، دو گروه دعوت می کرد و ساعت ها برای تبادل نظر و نزدیک شدن دیدگاهها با آنها صحبت می کرد تا سرانجام همه آنها را جمع کرد و توافق کردند که گروه های متخاصم، توافق آتش بس امضاء کنند. بعد قرار براین شد که تمام احزاب و گروهها یک نماینده قدرتمند انتخاب کنند که درهیأتی به سرپرستی نماینده آیت الله منتظری به افغانستان بروند و این توافق آتش بس را به مجاهدین طرفدارشان ابلاغ و بر اجرای عملی آن کوشش کنند. تا آنجا که خاطرم یاری می کند آیت الله شیخ آصف محسنی رهبر حرکت اسلامی افغانستان معاونش حجت الاسلام جاوید را انتخاب کرد. از حزب نهضت اسلامی افغانستان آیت الله افتخاری رهبر حزب خود شخصاّ هیأت را همراهی می کرد و از سازمان نصر افغانستان یکی از اعضاء کادر رهبری استاد کریم خلیلی همراه هیأت شد. از بقیه احزاب و گروههای دیگر هم افراد موثر و قدرتمند بودند. درضمن آیت الله فاضل که ماهها بود برای کمک به اجرای این طرح صلح از سوریه به ایران آمده بود به عنوان یک فرد مستقل همراه هیأت شد.

قبل از اینکه هیأت عازم افغانستان شود همه به ملاقات آیت الله منتظری رفتند. در آن روز آیت الله آصف محسنی هم بودند و چون هم از نظر سنی مسن تر از بقیه بودند و هم به عنوان یک مجتهد در افغانستان و ایران مطرح بودند، قبل از صحبت آیت الله منتظری صحبت مختصری کردند. اول، از آیت الله منتظری تشکر کردند و بعد هم از زحمات بی وقفه و شبانه روزی آقا سید مهدی سپاسگزاری کردند و خطاب به آیت الله منتظری گفتند: ما از ایشان(آقا سید مهدی) خیلی آموختیم ما ابتدا خودمان نمیدانستیم چگونه باید با هم صحبت کنیم و اگر نبود زحمات ایشان این هیأت تشکیل نمی شد. بعد هم آیت الله منتظری در اهمیت مسئولیت این هیأت صحبت کردند و برای موفقیت‌شان دعا کردند.

فردای آن روز هیأت که متشکل از 40 نفر بود عازم افغانستان شد. یک هیأت 40 نفری همانند کاروانیان قدیم! فقط ده رأس شتر خریده بودیم تا آذوقه و مهمات را حمل کنند. برای بسیاری از علما الاغ خریداری کرده و برای آقای جواهری یک اسب تهیه کرده بودیم. بقیه که نگهبانان و افرادی که جهت کمک آمده بودند پیاده به دنبال کاروان راه افتادیم. آن زمان بیش از صدهزار نیروی ارتش سرخ شوروی با سلاحهای پیشرفته، تانک ها و هواپیماهای پیشرفته جنگی در سراسر افغانستان مستقر بودند و این کاروان از جنوبی ترین مرز افغانستان از بین کوهها و دره ها به مدت سه ماه تا شمال افغانستان، مزار شریف رفت و برگشت.

داستان این سه ماه خود می تواند یک رمّان مستند شود ولی چند نکته مختصر :

از ابتدا آقای خامنه ای به شدت با فرستادن این هیأت مخالف بود، دلیلش هم خیلی واضح و روشن بود استراتژی نگاه به شرق او نمی خواست سران اتحاد جماهیر شوروی را ناراحت کند و از طرفی یک از شاگردان افغانیش که عضو شورای مرکزی سازمان نصر افغانستان بود (مرحوم عبدالعلی مزاری) به شدت مخالف طرح صلح آیت الله منتظری بود.

نکته قابل تامل دیگر اینکه متأسفانه آقای خامنه ای مأموران سینه چاکی دارد که اگر او با مسأله ای مخالفت کند این مأموران به سبک ماموران سلاطین دوران قرون وسطی عمل می کنند، که اگر سلطان دستور می داد بروند شخصی را دستگیر کنند بیاورند، سر او را می آوردند. به دونمونه به طور خلاصه اشاره می کنم:

دو تن از علمای افغانستان درمناطق هزاره که همیشه در کنار مجاهدین و خط مقدم جبهه علیه ارتش شوروی بودند بنام های حجج اسلام آقایان صادقی نیلی و شیخ محمد اکبری اگر همکاری و همفکری آنان نبود طرح صلح آیت الله منتظری ابتر میماند و همه زحمات چندین ماهه بی نتیجه می ماند. در اولین ملاقاتی که با حجه الاسلام آقای شیخ محمد اکبری داشتم گفت: قبل از آمدن هیأت از طرف آیت الله منتظری وزارت خارجه ایران پیکی فرستاده بود و به آنها گفته بود قرار است از طرف دفتر آیت الله منتظری هیأتی به افغانستان بیاید؛ این هیأت غیر قانونی است و با آن همکاری نکنید. ایشان اضافه کرد که من و آقای صادقی نیلی ابتدا تصمیم نداشتیم با هیأت همکاری کنیم ولی بعد از تحقیق متوجه شدیم که این هیأت نه تنها از طرف فقیه عالیقدر آیت الله منتظری قائم مقام رهبریست که در رأس آن هم یک آیت الله قاضی شرع قرار دارد به اضافه علمای برجسته و شخصیت های بزرگ احزاب و سازمانهای افغانستان عضو آن هستند. با آقای صادقی تصمیم گرفتیم به حرف های یک کارمند جزء وزارت خارجه اهمیت ندهیم و با هیأت همکاری کنیم.

وقتی هیأت بعد از سه ماه علی رغم حضور صدهزارنفری سربازان ارتش سرخ درافغانستان به سلامت به ایران بازگشت برای ارتش سرخ و ک.گ.ب یک آبرو ریزی بود. اکنون موقع انتقام گیری بود چیزی نگذشت که تمام عوامل نفوذی ک.گ.ب در نهادهای اطلاعاتی امنیتی ، دفتر آقای خامنه ای و وزارت خارجه دست بکار شدند و طرح قلع و قمع کردن تمام دست اندرکاران اعزام آن هیأت را کلید زدند و شد آنچه که شد.

حال سوال من از وجدانهای آگاه این است که آیا آیت الله منتظری و بیت محترم ایشان و سید مهدی هاشمی که همه تلاششان این بود که بین مجاهدین صلح و وحدت ایجاد کنند مسبب کشتار و جنگهای داخلی افغانستان هستند و یا کسانی که بشدت مخالف هیأت صلح بودند و همه تلاششان را کردند که صلح اتفاق نیفتد و جنگهای داخلی و خونریزی ادامه یابد؟! خوشبختانه امروز برای همه مردم ایران و منطقه و جهان روشن شده که چه کسانی ارزشی برای جان انسانها قائل نیستند؟ آیت الله منتظری و بیت محترمشان و یا جریان های معلوم الحالی که هر چند وقت یکبار تمام اعمال و رفتار خودشان را به ایشان و بیت ایشان نسبت می دهند؟! فاعتبروا یا اولی الابصار

[نام نویسنده بنا به درخواست وی محفوظ است]

گزارش عضو دیگر هیأت اعزامی از سوی آیت الله منتظری به احمد منتظری

بسم الله الرحمن الرحیم.

حضور محترم جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج احمد آقا منتطری سلام علیکم و رحمه الله و برکاته

گزارش مختصری از سفر هیأت اعزامی توسط فقیه عالیقدر و دور اندیش به افغانستان خدمت حضرتعالی ارسال می‌شود، امیدوارم خداوند متعال توفیق خدمت بیش از پیش به قرآن کریم و مکتب اهل بیت عصمت و طهارت (صلوات الله علیهم اجمعین) را به بیت شریف مرحوم آیت الله العظمی منتظری (رضوان الله تعالی علیه) بویژه حضرتعالی عنایت فرماید.

«و ان طائفتان من المومنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما»، (سوره حجرات آیه ۹(

درپی درخواست تعدادی از علماء و سران گروه های جهادی و سیاسی از مرحوم آیت الله العظمی منتظری ( رضوان الله تعالی علیه)، برای صلح بین احزاب و گروه های افغانستان، ایشان در سال ۱۳۶۴، طی چندین جلسه با علماء بزرگ شیعه افغانستان مثل مرحوم آیت الله آصف محسنی، مرحوم آیت الله سید ابوالحسن فاضل بهسودی، مرحوم آیت الله محقق کابلی، حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا خلوصی، حجت الاسلام و المسلمین افتخاری و... آن بزرگواران و عزیزان را دعوت به صلح و ترک مخاصمه نمودند و تاکید می‌فرمودند که بر گذشته ها صلوات، و باید علما و گروه‌ها با وحدت کلمه و گذشت از منافع و مصالح شخصی و گروهی، کشور و ملت مظلوم افغانستان را از چنگال بیگانگان نجات دهند و از آنها خواستند، با هماهنگی یکدیگر، شرایط پیمان صلح و آتش بس و میثاق وحدت را مشخص و امضاء نمایند و به مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی هاشمی دستور دادند که مسأله را پیگیری کند.

وی پس از آن، جلسات متعددی در طی چندین ماه، با حضور سران گروه های جهادی افغانستان و علماء که نامشان ذکر شد، تشکیل داد تا بر آتش بس و صلح و امضای آن، توافق کردند و تصمیم گرفتند تعدادی از علما و سران گروه ها یا نمايندگان تام الاختیار آنها به افغانستان سفر کنند، و مصوبات را اجرا نمایند. مسؤل هيئت اعزامی، حضرت حجت الاسلام و المسلمین شیخ هاشم جواهری، بودند. مرحوم حضرت آیت الله سید ابوالحسن فاضل بهسودی، حجج اسلام افتخاری (از نهضت اسلامی)، سید محمد علی جاوید ( از حرکت اسلامی افغانستان)، کریم خلیلی (از سازمان نصر افغانستان)، علمای اعلام و حجج اسلام: زعیم، زکی، هاشمی، علوی، سجادی، مصباح، از فعالین فرهنگی ، سیاسی، و ... از اعضاء دیگر هيئت بودند.

علماء داخل افغانستان که عضو هیأت بودند حضرات حجج اسلام: صادقی نیلی، استاد اکبری از گروه پاسداران انقلاب اسلامی بودند. چندین نفر از برادران از ارگانهای مربوطه نیز همراه هيئت اعزامی حضور داشتند.

الحمدلله رب العالمین، در داخل افغانستان مردم، علما و گروه‌های جهادی به خوبی از هیأت استقبال می‌کردند و علاقه مند به صلح و آرامش بودند، و کمال همکاری را داشتند. چونکه متاسفانه تعداد زیادی در درگیریهای بین احزاب و گروه ها کشته شده بودند و از درگیری ها خسته شده بودند، و منتظر راه حلی بودند، و با اقدامات هيئت اعزامی موافق، و همراه بودند، و الحمدلله رب العالمین هیأت در مأموریت های محوله موفق بود. عموم مردم، مسولین و اعضای گروه های داخل، و علمای اعلام، از همه کسانی که در این زمینه تلاش کرده، تشکر وقدردانی نموده و به آن‌ها دعا می‌کردند، مخصوصا از فقیه عاليقدر و دور اندیش تشکر و قدردانی ویژه داشتند، زیرا در زمینه های مختلف برای نجات مردم مظلوم افغانستان تلاش می‌کردند.

اعضاء هيئت بویژه حجه الاسلام والمسلمین آقای جواهری، علاوه بر آتش بس و صلح، با علماء افغانستان درمورد مدارس علمیه، امامان جمعه و جماعت، قضات، گفتگو و تبادل نظر،می‌کردند و دستورهای فقیه عالیقدر را به آن بزرگواران ابلاغ می‌کردند.

با توجه به اشغال کشور مظلوم افغانستان توسط ارتش شوروی، به یاری خداوند متعال، علاوه بر آنکه سفر هيئت در اجرای وظایف مشخص شده موفقیت آمیز بود، بدون شهید شدن، یا دستگیری اعضاء هیأت سفر پایان یافت. به یک نمونه از خطرهایی که به لطف خداوند متعال و الحمدلله رب العالمین رفع شد اشاره می‌شود:

شبی که به افغانستان وارد می‌شدیم، یکی از ماشين ها چندین مرتبه خراب شد، و مجبور شدیم از وسط راه برگردیم، چون که روز در دشت می‌ماندیم، و به احتمال زیاد دستگیر می‌شدیم. روز بعد که وارد اولین منطقه افغانستان شدیم، مجاهدین منطقه گفتند شب قبل نیروهای نظامی آن عزیزان را تحت فشار قرار داده بودند، و سوال می‌کردند که هيئتی که از ایران آمدهاند کجا هستند؟ الحمدلله رب العالمین و به لطف خداوند متعال خطر بر طرف شد و امید به موفقیت را در دل اعضای هیأت افزایش داد.

بعد از بازگشت به ایران علاوه بر گزارش کتبی، به مقام های مربوطه، با دیدار با فقیه عاليقدر مرحوم حضرت آیت الله العظمی منتظری ( رضوان الله تعالی علیه) قائم مقام رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای رئیس جمهور، حضرت حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس شورای اسلامی، حضرت حجت الاسلام و المسلمین کروبی رئیس بنیاد شهید، گزارش داده شد، که مورد استقبال حضرات قرار گرفت، و از اینکه در آن شرایط بسیار سخت و خطرناک کسی از اعضای هیأت، شهید نشده تعجب می‌کردند، و آیت الله خامنه ای پس از چندین بار سوال که همه به سلامتی برگشته اید، وقتی که در جواب گفته شد الحمدلله همه سالم برگشتند، با خنده گفتند: «هرکدام یک از شما یک امامزاده هستید.»

بنده مدتی با آقای عباس آقا زمانی مشهور به ابوشریف که نماینده فقیه عالیقدر در مسأله افغانستان بودند در چندین جلسه، شورای عالی افغانستان که با حضور چندین وزیر به ریاست رئیس جمهور حضرت آیت الله خامنه ای تشکیل می‌شد و در جلسه های وزارت امور خارجه با حضور آقای دکتر ولایتی، و یا مرحوم شیخ الاسلام تشکیل می‌شد، و مدتی در جلسه های کارشناس های وزارت امورخارجه شرکت می‌کردم.

کوچکترین عضو هیأت اعزامی، سیدحسین نریمانی

نهضهای رهایی بخش در پرسش از آقای مرتضی جعفرزاده از اطرافیان

سید مهدی هاشمی

پرسش: از جلسات سید مهدی هاشمی در باره نهضتهای رهایی بخش با مسئولین و به ویژه آقای خامنه ای چه می دانید؟

پاسخ: تا آنجا که بیاد دارم مرحوم سید مهدی هاشمی از ابتدا که بعنوان مسئول واحد روابط عمومی سپاه انتخاب شد به خاطر مسئولیتش چه در رابطه با نیازهای سپاه و همچنین تهیه امکانات برای کمک به نهضت ها (چونکه آن زمان کمک به نهضت ها از طریق واحد روابط عمومی صورت می گرفت) با تمام مقامات مملکتی در ارتباط بود و گزارشاتش را چه بصورت شفاهی و چه بصورت کتبی، شخصا با آنها ملاقات می کرد و در اختیار آنها می گذاشت. یادم هست که سید یک مرتبه که با شهید رجایی به عنوان مسئول واحد روابط عمومی سپاه ملاقات کرده بود و تقاضای بودجه برای کمک به نهضت ها را مطرح کرده بود، ایشان گفته بود که یک گزارش مختصر از تمام گروهها و احزابی که با آنها کار می کنید تهیه کنید تا من در هیأت دولت مطرح کنم و برایتان تقاضای بودجه کنم که مرحوم سید از من خواست که این گزارش را تهیه کنم. بعد که گزارش تهیه شد و در ملاقات بعدی با شهید رجایی گزارش کتبی را به او داده بود. مرحوم سید وقتی از این ملاقات برگشت، نقل می کرد که وقتی شهید رجایی یک نگاه مختصر به آن گزارش انداخته بود و بسیار خوشحال شده بود ودر عین حال گفته بود وقتی شماها در این فرصت کوتاه توانسته اید با این وسعت، ارتباط با این همه گروهها و سازمانهای آزادیبخش بر قرار کنید من احساس می کنم چه مسئولیت بزرگی اکنون برعهده دارم.

این رویه ملاقات و گزارش وتبادل نظر و همفکری با بقیه مسئولین هم وجود داشت بخصوص آقای خامنه ای که شورای انقلاب او را بعنوان رابط برای کمک به نهضت ها انتخاب کرده بود. روابط مرحوم سید با آقای خامنه ای خوب بود تا زمانی که حزب جمهوری اسلامی عملا دارای دوجناح راست و چپ شد و آقای خامنه ای آهسته آهسته به سمت جناح راست حزب گرایش پیدا کرد. آن زمان بعضی از اعضاء جناح چب حزب با سید در ارتباط بودند و به شدت از رفتار آقای خامنه ای عصبانی بودند.

در دوره اول ریاست جمهوری آقای خامنه ای، وقتی او دکتر منافی را برای وزیر بهداشت انتخاب کرده بود یکی از اعضاء حزب که دکتر فیزیوتراپ بود و مرتب برای دست آقای خامنه ای به دفتر ریاست جمهوری می رفت ـ نمی دانم خودش مستقیما برای سید نقل کرده بود و یا اینکه یکی از دوستان پزشک او برای سید نقل کرده بود ـ وقتی برای فیزیوتراپی دست آقای خامنه ای می رفتم بعد از یکی دو جلسه به او گفتم آقا! من در میان جامعه پزشکی ایران بخصوص بچه های انقلابی که برای پیروزی این انقلاب خیلی زحمت کشیدند رفت و آمد دارم می توانم همین طور که مشغول فیزیوتراپی هستم درد و دل آنها را به اطلاع شما برسانم؟ آقای خامنه ای می گوید: اشکالی ندارد بگویید.

فیریوتراپ به آقای خامنه ای می گوید می دانستید که این دکتر منافی چهار سال قبل از انقلاب برای ادامه تحصیل به آمریکا رفته و در تمام دوره انقلاب در آمریکا مشغول تحصیل بوده و در حالی که بسیاری از دانشجویان انقلابی ترک تحصیل کردند و به صفوف انقلابیون داخل ایران پیوستند؟ دکتر منافی حتی در یک تظاهرات دانشجویی خارج از کشور به نفع انقلاب شرکت نکرده است!

بعد آقای خامنه ای سوال می کند: خوب حالا که چی؟

دکتر فیزیوتراپ می گوید: حرف جامعه پزشکی انقلابی این است که ما درمیان پزشکان انقلابی افراد توانمند بسیاری داشتیم که می توانستند وزیر بشوند و درتعجبند که چرا کسی که ذره ای برای این انقلاب زحمت نکشیده باید وزیر شود؟!

آقای خامنه ای در جواب می گوید: انقلابیون آتششان خیلی تند است برای حکومت کردن در آتششان می سوزیم با اینها بهتر می شود حکومت کرد.

خلاصه بعد از چندی ظاهراَ این نیروهای عصبانی حزب جمهوری اسلامی با بعضی نیروهای خارج از حزب دست بدست هم می دهند و سعی می کنند شب نامه هایی علیه آقای خامنه ای تهیه و پخش کنند. بدنبال این قضیه بعضی را دستگیر میکنند از جمله طلبه جوانی که خیلی با سید روابط دوستانه ای داشت بنام مصطفایی. به نظر می رسید که یکی از افراد دستگیر شده اعترافاتی در رابطه با این شبنامه ها که سید از آن مطلع بوده داشته است. از آن پس آقای خامنه ای کینه سید را به دل میگیرد.

یادم هست سید مهدی یک سمینار بزرگی از اندیشمندان و سران گروهها و سازمانهای آزدایبخش تدارک دیده بود و از قبل هم با همه مسئولان هماهنگ کرده بود و برای تعدادی از مسئولین برنامه سخنرانی گذاشته بود از جمله آقای خامنه ای و آقای هاشمی؛ ولی سخنرانی هایشان را کنسل کردند و نه تنها شرکت نکردند که هیچ همکاری نکردند. یادم هست تنها کسی را که سید موفق شد در آن سمینار صحبت کند مرحوم آیت الله آقای موسوی اردبیلی بود. از آن تاریخ به بعد بی مهریها و کارشکنی ها آغاز شد.

در مسائل عراق ابتدا جلسات مهم با حضور خود آقای خامنه ای برگزار می شد، بعدا آقای هاشمی شاهرودی را بعنوان نماینده خود در مسائل عراق مشخص کرده بود که از طریق ایشان در جریان روند امور عراقی ها قرار می گرفت و البته تا آنجایی که من می دانم مرحوم سید با او مشکلی نداشت و با هم برای پیشرفت امور همفکری و همکاری می کردند. برای اطلاعات بیشتر درمور مسائل آن زمان عراق باید آقای شاهپورزاده را اگر زنده است و دچار آلزایمر نشده پیدا کنید که آن زمان مسئول دفتر عراق بود.

در مورد لبنان هم آقای خامنه ای شخصاَ دخالت و تصمیم گیری می کرد برای اطلاعات بیشتر در زمینه لبنان آن زمان یک جوانی بنام علی منتظری بود که مسئول دفتر لبنان بود و با سید علی آقای هاشمی دوست بود شاید از طریق سید علی هاشمی بتوانید او را پیدا کنید.

در باره افغانستان، هیأتی متشکل ازعلما و مسئولین احزاب و گروههای مجاهدین که در رأس آن آقای جواهری بود، قرار شد با مسئولیت اجرایی و همآهنگ کننده هیأت که از ماهها قبل از رفتن هیأت تعیین شده بود(عباس زمانی ملقب به ابوشریف) حرکت کند. یک روز مانده به حرکت، ابوشریف از زیر بار مسئولیتی که قول داده بود شانه خالی کرد و بعد قرعه فال به نام من دیوانه زدند. آنروز نمی دانستم این مرد چرا گذاشت و روز آخر از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کرد ولی بعدا مطمئن شدم چون آقای خامنه ای که آن زمان رئیس جمهور بود و به شدت با رفتن این هیأت مخالف بود و همه تلاشش را کرد که مانع رفتن این هیأت بشود و موفق نشد، تلاش آخرش این بود که به ابوشریف دستور دهد که اعلام انصراف کند و فکر می کردند با انصراف او دیگر کسی قادر نیست این مسئولیت را به عهده بگیرد.

مؤید این مطلب این است که قرار بود نماینده ای از وزارت خارجه وسپاه هم در هیأت باشند که کار هیأت هماهنگ با نظام باشد. وزارت خارجه فورا نماینده خود را معین کرد، اما سپاه امروز و فردا کرد تا روز آخر که هیأت از مرز زاهدان خارج شد، زنگ زدند وگفتند ما نماینده خود را تعیین کردیم! من به آنها گفتم شما صبر کردید تا هیأت از مرز خارج شود؟!

پرسش: برخی گفته اند اولین ملاقات شورای فرماندهی با امام که مرحوم سید مهدی حاضر بود، پس از رفتن، امام پرسیده بود این سید کی بود؟ تا فهمید کیست، گفته بود مواظب او باشند یا او را از سپاه اخراج کنند. سوال این است که سیدمهدی چند مرتبه به همراه شورای فرماندهی سپاه با امام ملاقات نمود؟

پاسخ: این داستان را چندین بار تا به حال من تکرار کردم، شما هم زورتان به این مغرضین نخواهد رسید چون اینها از همان ابتدای انقلاب به جای اینکه به ریسمان الهی چنگ بزنند( و اعتصموا بحبل الله.) به ریسمان قدرت چنگ زدند و به هیچ قیمتی هم حاضر نیستند تا دم مرگ چنگالهایشان را از ریسمان قدرت بیرون بکشند.

اولا؛ سید مهدی و شیخ محمد افرادی نبودند که آقای خمینی آنها را نشناسد و بخواهند از دیگران سوال کنند که این سید یا این شیخ کیست. آنها هردو از شاگردان شناخته شده خود او بودند که در درس خارج او شرکت می کردند.

اما ثانیا؛ قبل از اینکه محسن رضایی فرمانده سپاه بشود ملاقاتهایی از سوی همه اعضاء شورای فرماندهی سپاه با امام صورت می گرفته که حالا من دقیقا یادم نیست چند ملاقات و چه زمانی بوده است. اما این ملاقات که مطرح می کنند دقیقا داستان بر عکس است. این ملاقات زمانی است که محسن رضایی فرمانده سپاه بود و اتفاقاَ وقتی ملاقات رسمی تمام می شود آقای خمینی خودش به اسم، سیدمهدی را صدا می کند و به او میگوید: شما بمانید!

محسن رضایی که همیشه نگران این بود که تنها فرد برتر از او در شورای فرماندهی سپاه سید مهدی است و از طرفی به واسطه موقعیت سید در رابطه با قائم مقام رهبری، نمی خواست که سید به آقای خمینی نزدیک شود، به همین خاطر بقیه اعضاء، اطاق را ترک می کنند ولی محسن پا بپا می کند و یواش می رود که بشنود آقای خمینی به او چه می گوید و ظاهراَ هم می شنود. آقای خمینی ازسید می خواهد که او خارج از ملاقات های شورای فرماندهی، به طور جداگانه بیشتر پیش او برود. محسن و حاج احمد آقا هر دو از نزدیک شدن سید به آقای خمینی وحشت داشتند.

محسن فردای آن روز نامه ای به تمام واحدهای سپاه فرستاد به این مضمون: تمام مسئولان واحد ها موظفند برای ملاقات با رهبر انقلاب و بقیه مسئولان رده بالای مملکتی، از قبل، با فرماندهی سپاه هم آهنگی کنند و در صورت موافقت فرماندهی سپاه اقدام به ملاقات کنند.

اگر واقعاَ امام چنین جمله ای گفته بود (که این سید را اخراج کنید) چه لزومی به صدور این نامه بود و چرا بلافاصله سید را اخراج نکردند. خیلی راحت می توانست این کار را بکند؟!

من در تمام این سالها که در کنار سید بودم بوضوح شاهد این بودم که سید مهدی به آقای خمینی علاقه وافری داشت حتی بیش از علاقه ای که به آقای منتظری داشت. به خاطر علاقه زیاد ما به امام، این جریان که امام به سید گفته بود شما را بیشر ببینم را من از خود سید هم شنیده ام و همین معنا یکی از اسباب اطمینان ما شد که جایگاه سید مهدی نزد امام محکم است.